#4 💚💙
VOTE 🌟
..........
هری وارد بخش خصوصی رستوران شد , جایی تاریک که هر بخشش از بخش دیگه با پرده های مخملی تیره رنگی جدا شده بودن و برخی جایگاه ها با دیوار های کاذب
کلاهشو برداشت و پرده ی سکشن پنجم رو کنار زد
با دیدن لویی که پشت بهش روی صندلی نشسته بود لبخند زد
لویی سمتش چرهید و دستشو به پشتی صندلی گرفت:هی بیبی , خیلی وقته منتظری?
لویی با دست دیگه اش کوتاه هری رو بغل کرد و گونه اشو بوسید
:نه , پنج دقیقه اس رسیدم
هری رو به روش نشست و کلاهشو روی میز گذاشت
به لویی نگاه کرد که منو رو توی دستش گرفته بود
:احتمالا الان اون زنه باز برگرده بهتره اول سفارشمونو معلوم کنیم
:کدوم زن ?
:پیشخدمت , اووم من پاستا میخوام و سالاد
هری سرشو تکون داد و به منو نگاه کرد
:استیک با قارچ و سالاد .... نوشیدنی?
:من یه نوشابه
هری منو رو پایین آورد و باز به لویی نگاه کرد
:دیشب با مادرم صحبت کردم
:در مورد ?
:خودمون
لویی کمی ترسید چون هری خیلی جدی بنظر میرسید , شبیه کسایی که قراره خبر بدی بهت بدن
:متعجب شد , من هیچ وقت با پسرا قرار نذاشتم و البته بیشتر برای آیندمون میترسید
:بهش...بهش گفتی با منی?
:نباید میگفتم ?
لویی دستشو رو صورتش کشید در حالیکه ارنج هاشو روی میز گذاشته بود
:باید بهم میگفتی ... خدای من فکر میکنه مقصر منم اینکه با یه پسر قرار میذاری?
هری دستشو جلو برد و دست لویی رو گرفت
أنت تقرأ
Elegant Assassin
أدب الهواة❌COMPLETE❌ ژانر : رومنس اجتماعی (سینما) #1_larry #1_harry and the best # Some people are going to leave, but that's not the end of your story. That's the end of their part in your story. خیلی ها تو رو ترک می کنن، ولی این پایان داستان تو نیست. این پا...