Devil

1.2K 301 374
                                    

هری با شنیدن صدای لویی پلکاشو باز کرد و انگشتاشو روشون کشید تا بتونه بعد خوابی که احتمالا فقط یه ساعت بوده بهتر ببینه

:بیبی

لویی دستاشو ستون بدنش کرد و سمت هری چرخید

:هری! ... من

:حالت خوبه ? درد داری?

لویی سرشو تکون داد و دستشو رو شکمش گذاشت
و به یکباره چین روی پیشونیش از بین رفت و با ترس به هری خیره شد

:پ..پسرم کجاست ?

هری دست لویی و گرفت و پیشونیشو بوسید

:هانی , اون تو اتاق مراقبت های ویژه اس , نگران نباش

:نه .. نه ما ..من میریم پیشش , باید ببینمش

هری محکم دست لویی و گرفت

:بیبی , برات ازش عکس ...نه فیلم میگیرم , باشه? بشین همینجا , تو عمل داشتی , لطفا

:پس ... دوربینتو از همینجا روشن کن

هری کمی اخم کرد و بعد آهی کشید

:عزیزم پسرمون زنده اس , قسم میخورم

لویی چیزی نگفت و فقط به هری نگاه کرد تا اینکه هری سرشو تکون داد

:باشه بیبی

گوشیش و از روی استند برداشت و دوربینشو روشن کرد

:خب امروز ۲۳ جولای یه روی بعد از تولد جناب آرلو

با لبخند به لویی نگاه کرد

:بیبی?

لویی خندید و دستشو روی شکمش گذاشت

:هری لطفا برو پیشش

:باشه

هری چرخید سمت در و از اتاق بیرون رفت

:خیلی خب , داخل راهرو هستیم , ولی بهت بگم که من نمیتونم تو اتاقش برم و فقط از پشت شیشه میشه عدس و دید , اوه شت , لعنت بهت باب ... ارلو رو میشه دید , هی لویی لطفا منو پسرمونو یه اندازه دوست داشته باش ....

وارد بخش که شد پشت شیشه ی بزرگ بخش ایستاد و به آرلو که یه پرستار داشت با دستگاهش ور میرفت نگاه کرد

:خب , اینم از پسرکوچولوی شجاعمون , لو ... اون خیلی خوشگله خیلی زیاد ... حس میکنم تو دنیا همه بهم حسادت میکنن , من یه خانواده ی کامل و بی نقص دارم عزیزم , این همه اش بخاطر تو و مقاومتته

با انگشت روی شیشه زد

:سویتی , برای پاپا لبخند بزن ... سویتی ... هی , خب خوابه و هیچ واکنشی نداره

چند لحظه دیگه ازش فیلم گرفت و بعد دوربین رو خاموش کرد

جلوی در ایستاد تا اینکه پرستار بیرون اومد

Elegant AssassinWhere stories live. Discover now