پارت ۵- پسری که شیفته شد

1.3K 237 67
                                    

صبح روز بعد هری با خوشحالی روونه تالار بزرگ شد، چشماش میدرخشیدن و مثل دیوونه ها با خودش لبخند میزد. هنوز نمیتونست درک کنه که چرا دیشب انقدر بهش خوش گذشته، فقط یک قرار معمولی بود. باهم حرف زده بودن، شام خورده بودن و رفته بودن پرواز. ولی چرا انقدر براش همه چیز خاص بود؟ هری میتونست تمام اینارو با هر دختر دیگه ای تجربه کنه اما دراکو...چیز عجیب غریبی بود.
هری با خوشحالی طرف میز غذا خوری رفت. رون و هرماینی تقریبا صبحانشون رو تموم کرده بودن.

خوشبختانه رابطش با رون درست شده بود و دیگه باهم مشکلی نداشتن.

هرماینی در حالی که دور لبانش رو با دستمال پاک میکرد گفت: "صبح بخیر هری."

هری با لبخند به هرماینی نگاه کرد و بهش صبح بخیر گفت.

رون با کنجکاوی پرسید: " آفتاب از کدوم طرف درومده رفیق؟ خیلی شنگول میزنی."

هرماینی با هیجان وسط حرف رون پرید: " اخه دیشب سر قرار بوده!"

-"هیسسس هرماینی! میخوای پاشو به کل مدرسه اعلام کن."
رون حس کرد از همه جا بی خبره: " قرار؟ با کی؟"

-" قراری در کار نبود، فقط رفتم ببینم ازش خوشم میاد یا نه، که یه جورایی اومد."

رون آب کدوش رو سر کشید: " یه جورایی؟"

-" خب آره...یه جورایی سوپرایزم کرد، توقع نداشتم ازش خوشم بیاد."

هرماینی با صدای ملتمسانه گفت: " خب بگو کیه دیگه! خواهش میکنم."

هری با خودش لبخند زد: " فعلا نه."

هرماینی و رون بهش چشم غره رفتن و هری به سرعت بحث رو عوض کرد: " خب بگید ببینم ، دیشب چیکار کردید؟"

-"خب ما-" صدای بال زدن جغدایی که وارد تالار بزرگ شدن حرف رون رو قطع کردن. همه به جغدا خیره شدن بودن تا ببینن چه نامه یا روزنامه ای براشون اومده."

جغد سیاهی به سرعت رو به روی هری نشست و تیکه کاغذی رو روی میز انداخت و رفت. هری وقتی کاغذ تا شده رو باز کرد با یک دست خط تحریری خیلی زیبا، که با خوش نویس سبز نوشته شده بود رو به رو شد.

"همون جا و همون زمان قبلی."

"D"

هری خداروشکر کرد که همه حواسشون به لباس بد قواره ای که خانم ویزلی برای رون فرستاده بود پرت شده بود و سریع کاغذو توی‌ جیبش قایم کرد.

هرماینی با عصبانیت روزنامه رو تو دستش گرفته بود و به عکسی که ریتا اسکیترز از اونو هری گرفته بود نگاه میکرد.
-"ببین چه مزخرفاتی نوشته هری ، واقعا که این زن خیلی غیر قابل تحمله. عشق هرماینی گرنجر و هری پاتر قبل از مسابقه شعله ور شده!! چه چرت و پرتایی."

هری نمیتونست خودش رو کنترل کنه تا به دراکو نگاه نکنه، یعنی اونم مقاله رو دیده بود؟ اگر دیده حتما الان خیلی
ناراحت شده.

It Was All Just A Game [Persian]Where stories live. Discover now