پارت ۸‌- مرحله دوم

1.3K 236 50
                                    

دراکو از دفتر مک گونگال بیرون زد، حس میکرد هر اتفاقی که افتاده فقط یک خواب بوده. اما نه، همه چیز به نظر خیلی واقعی میومد، اون پاترو بوسیده بود.

با لبو لوچه آویزون، پاهاشو رو زمین میکشید و به طرف خوابگاه میرفت تا اینکه تو طبقه سوم به پنسی بر خورد.

پنسی دست به سینه به دیوار تکیه داده بود: " دراکو...داری چیکار میکنی؟"

دراکو‌ دو انگشتشو روی گردنش گذاشته بود: " دارم نبضمو چک میکنم.."

-"چرا؟"

-" قلبم آروم‌ نمیگیره، تپش قلب دارم...باید بریم بیمارستان وینگ!"

-"‌مگه چی شده؟"

-" حالم خوب نیست..حس عجیبی دارم."

-"لبات ورم کرده."

بالاخره دراکو سرشو بالا اورد و به پنسی نگاه کرد ، دخترک چشماش گشاد شد : " نگو که..شما دو تا-"

-" آره پنسی..."

-"حالت خوبه؟"

-" نم..نمیدونم."

-" چه حسی داشت؟ خوب بود؟"

دراکو دستشو روی لباش کشید و جوابی نداد.
لحن پنسی جدی شد : "درا..جدی حالت خوبه؟"

-" من الان فقط..نیاز دارم که یکم‌ فکر کنم."

-" میخوای نقشه انتقام بکشی؟"

-" نه نه نه ، نقشه دیگه نه... نقشه هامون به درد نمیخورن."

..........................................

چند روزی طول کشید تا دراکو آروم‌ بشه ، تو این چند روز تعطیلی بیشتر تو اتاقش مونده بود و فکر و خیال کرده بود. نمیتونست با این حقیقت کنار بیاد که از پاتر خوشش اومده. دراکو از خودش متنفر بود که عاشق کسی شده که ازش متنفره .

سعی کرد تو ذهنش بدیایه پاتر رو بشماره اما ضمیر ناخود آگاهاش مدام اصلاحش میکرد.
۱. چشماش سبز لجنی نکبتی بودن. ( نه چشمای سبز زیباش بی نقص بودن.)

۲. دهنش زیادی کوچیکه و لب گرفتنشم تعریفی نداشت.( نه لباش کاملا اندازه دلخواهتن و بوسه اولت بهترین از این نمیتونست باشه.)

۳. موهاش خیلی ژولی پولیه. ( نه تو عاشق موهای سیاهی و دوس داری دستتو ببری تو موهاش.)

۴. دستو پا چلفتیه. ( اینطور نیست تو مهمونی اونشب جوری بهت مشت زد که جاش تا یه هفته درد میکرد.)

دراکو تلاششو میکرد تا فکراشو ساکت کنه ، اما اونا توی سرش مثل ماهی های توی حوض میچرخیدن.

سر کلاسا کاملا تمرکزش رو از دست میداد چون پشت سر هری میشست. و موهای مشکی هری به نظرش خیلی جذاب میومد. وقتی متوجه فکراش می شد تو ذهنش به خودش سیلی میزد و سعی میکرد به تخته نگاه کنه.

It Was All Just A Game [Persian]Where stories live. Discover now