پارت ۱۷- کوییدیچ

1.2K 180 47
                                    

هری به دنبال اسنیچ پرواز میکرد و باد موهاش رو به پشت سرش میتابوند.

زمین بازی به ۲ رنگ قرمز و سبز تقسیم شده بود و دانش آموزای مدرسه تو قسمت تیم مورد علاقشون نشسته بودن. با این حال طرفدارای تیم گریفندور بیشتر بودن. بازیکنان به سرعت رعدو برق از کنار هم رد میشدن و تلاش میکردن تا توپو از دربازه رد کنن.

هری به اندازه ۲۰۰۰ فیت از زمین فاصله داشت و به دنبال حرکت نامعمول هر گونه شئ ای تو هوا بود. گریفندوری ها با ترکیب بندی همیشگیشون که به شکل V هست در حال بازی بودن. فحشای رکیک استلرینیا هر لحظه بلند تر میشد.

هری پشت سرش صدای "ویژ" شنید. صدای بریده شدن هوا، نیم ثانیه نشد که پسرک بلوند مغرورو کنار خودش دید : "میبینم که متمرکزی پاتر! خیلی بد می شد اگه یه نفر اینجا میبودو حواستو پرت میکرد."

هری در جواب فقط چشماشو چرخوند.
رون یه گله دیگه هم خورد و لی جردن داد زد:

"یک گل دیگر برای تیم اسلترین!"

هری زیر لب گفت " بجنب رون!" اما کمی بعد متوجه شد که تشویق اسلترینیا با همیشه فرق میکنه. میتونست صدای شعر خوندشونو بشنوه "ویزلی سوراخه! ویزلی سلطانه!"

رون دوباره گل خورد. این شعرای لعنتی رو بازیش تاثیر گذاشته بودن و هری اینو کاملا متوجه شده بود.

چند دقیقه ای به همین منوال گذاشت تا اینکه هری اسنیچ طلایی رو تو هوا دیدو به سرعت به سمتش پرواز کرد. باید قبل از اینکه مالفوی بهش میرسید اونو میگرفت. از اونجایی که دراکو چهارچشمی هری رو میپایید سریع متوجه اسنیچ شدو مثل دنباله قطار پشت سرش حرکت کرد.

صدای بادی که تو گوشاشون میپیچد صدای تماشاگرا رو ناواضح کرده بود. دراکو موفق شد خودشو بقل دست هری برسونه و هر دو کنار هم به امید گرفتن اسنیچ تلاش میکردن.

هر دو به هم برخورد کردنو روی زمین افتادن، اما هری اسنیچو توی هوا قاپیده بودو توی مشتش گرفته بود.
-"هری پاتر اسنیچ رو گرفت!"

تیم گریفندور بازی رو برد اما هیچکدومشون خوشحال نبودن. رفتار اسلترینیا باهاشون به شدت بدو و تحقیر آمیز بود و آزارشون میداد. شعری که تو طول بازی خونده بودن هم بسیار بی رحمانه و بیش از حد کثیف بود. با این حال هری خیلی به این موضوع اهمیت نمیداد تا اینکه مالفوی حرف گنده تر از دهنش زد.

-" شعرو دوس داشتی پاتر؟ خودم نوشتمش."

هری سعی کرد با چشم غره به دراکو بفهمونه که باید تمومش کنه : " خفه شو مالفوی."

دراکو پوزخند زدو با دوستاش خندیدن : " میخواستم چند خط دیگه بهش اضافه کنم ولی واسه بوگندو قافیه پیدا نکردم."

هری یه قدم بهش نزدیک تر شدو محکم گفت : " گفتم خفه شو."

-"زندگی کردن با ویزلیا چجوریه؟فکر کنم تو کثافت زندگی میکنید. ولی خب مامانتم همینجوری بود. نمیتونستم تصور کنم چه سبک زندگی خوکی ای دار-"

It Was All Just A Game [Persian]Where stories live. Discover now