پارت ۱- ایده / نقشه

2.5K 300 182
                                    

صبح روز بعد بود که اسم هری پاتر از جام آتش بیرون اومده بود.
رازی که هیچکس نمی تونست ازش سر در بیاره، حتی خود پاتر! به هر حال اگر هم می‌تونست کسی حرفشو باور نمیکرد.

-"البته که پاتر باید اونی باشه که این افتخارو کسب کنه، احمق متظاهر! البته که پاتر باید اونی باشه که اسم مسخرش از جام میپره بیرون! اونوقت آدمای شکست ناپذیر و لایقی مثل من باید بشینن و سلاخی شدن اون گریفندور کودنو تماشا کنن."
دراکو در حالی که حسابی حالش گرفته شده بود داشت غر غر میکرد:" تو همون مسابقه اول کلکش کندست."

پنسی کنار بلیز نشست: "از کِی داره غر میزنه؟"

بلیز با کلافگی آه کشید:" از دیشب."

-"واو! رکورد خودشو شکست! این یکی باید تو گینس ثبت بشه...آخرین باری که تایم گرفتم ۳ ساعت شد." پنسی چنگالش رو توی پنکیک فرو کرد و داخل بشقابش گذاشت.

دراکو اخماشو بیشتر تو هم کشید:" گینس دیگه چه کوفتیه؟"

کرب و گویل هم داشتن برای صبحانه آماده می شدن.
این دو تا که از نظر همه مغزشون تعطیل بود، باهوش تر از چیزی بودن که به نظر میومدن. از نظر دراکو دو رو بودن ولی این یک جورایی خاصیتشون به حساب میومد. سر کلاس ازشون انتظار زیادی نمی رفت چون همه احمق تصورشون می کردن در حالی که اینطور نبود.

دراکو دندوناش رو روی هم فشار داد:" بدجور دلم میخواد ببازه. فکر کرده میتونه تمام افتخاراتو به نام خودش بزنه. فقط دنبال توجهه. لعنتی. امیدوارم تو مسابقه بمیره."

کرب وسط حرف دراکو پرید: "فکر‌ نکنم دراکو، پاتر تا الان از بلاهای زیادی جون سالم به در برده نه؟"

ظاهرا واسه چند لحظه قانون پریدن وسط حرف دراکو رو فراموش کرده بود.

"نخیر اونا همش شانسی بود! تا الان پاتر از هر چی تونسته بگذره به خاطر اینه که مثل خر شانس داره! درضمن دفعه آخرت باشه که وسط حرف من میپری، چند بار باید اینو بهتون تذکر بدم؟" و با حرص پاشو به زمین کوبید.

شاید دوستای دراکو همیشه باب میلش رفتار نمی کردن و بعضی وقت ها گند می زدن، اما در عوض خیلی وفادار بودن و تو شرایط سخت هوای همدیگر رو داشتن. به هر حال اسلتیرینی ها باید با هم متحد باشن در غیر این صورت کس دیگه ای بهشون کمک نمیکنه. (از اونجایی که کل مدرسه از اسلتیرین خوششون نمیاد)

پنسی برای مثال، نمونه بارز دختر مغروریه که مثل پرنسس ها رفتار میکنه، اما حقیقت جالبی درباره اش وجود داره که دیگران نمیدونن.
اگر دوستیت باهاش عمیق بشه، مهربون ترین دوستی میشه که تا به حال داشتی. البته اشتباه برداشت نکنین، تنها کسایی که میتونن از این مهربونی بهره مند بشن دوستان اسلترینی خودش هستن.

گروه دوستیشون هر طور که بود قبولش داشتن. بعضی وقت ها با هم دست به یکی میکردن و سر به سر گروه های دیگه میزاشتن، بیشتر وقتا زیاده روی نمیکردن اما گاهی وقت ها هم پیش میومد که یک شوخی ساده تبدیل به چند روز بستری شدن تو بیمارستان وینگ می شد.

It Was All Just A Game [Persian]Where stories live. Discover now