هم زمان با وارد شدن موج سیاهی از مرگخواران به قلعه مخروبه، قلب دراکو از هم شکافت. فقط چند ساعت از ندیدن معشوقه اش گذشته بود، اما احساسش مثل گذر یک قرن بود.
خاطرات آخرین باری که با هم حرف زده بودن، آخرین باری که همدیگر رو بوسیده بودن، در ذهن دراکو پرسه زد و بغضی در گلوش کاشت که محکوم به قورت دادنش بود.
مرگخواران نزدیک تر شدن، و رهبر بی رحمشون لرد ولدومورت از میان اونها نمایان شد.
غول عظیم الجثه ای در حالی که جسدی رو دست داشت در کنار لرد به زور قدم بر می داشت.دراکو میدونست اون جسد کیه... البته که میدونست. خاموش شدن درخشش زمرد چشمانش رو حس کرده بود. لحظه ای لرد سیاه جون عزیزش رو گرفته بود. میدونست، اما نمیتونست باور کنه.
ترس در بند بند وجودش رخنه کرد. صدای تپش قلبش در گوش هاش می کوبید.
و بعد همه چیز متوقف شد. ضربان و تپش قلبش با ایستادن لرد سیاه و پیروانش وسط حیاط مخروبه قطع شد.
و در اون لحظه، قلب دراکو ملفوی طوری با چکش خرد و خاکستر شده بود که حتی نمی تونست حسش کنه.
قبل از اینکه از درد جیغ بکشه و توجه کسی رو جلب کنه، از حیاط بیرون دویید. به دنبال جایی که در اون به تنهایی زجه بزنه.
لرد تاریکی فریاد کشید:
"هری پاتر مرده!"
_______________________________
منبع:
https://archiveofourown.org
_______________________________
ترجمه OG version از سایت a3o
هشدار🔞
الفاظ رکیک، اسمات، سکس، خشونت همه چی هست تو این داستان
*Special thanks to Write_me227 for writing this beautiful story and giving me consent to translate it into Persian ❤*
YOU ARE READING
It Was All Just A Game [Persian]
Fanfiction"کاش تنها نقطه ضعف نقشه ام رو پیش بینی می کردم. نقشه ای که باعث شد کاملا شیفتت بشم." تا اطلاع ثانوی اپ نمیشه~ Credit to the author: @Write_me227 This is the Persian edition of "It was all just a game" and I'm only translating this masterpiece! "فقط...