پارت ۱۰- قایم بشیم

1.3K 222 38
                                    

صبح روز بعد هری قبل از اینکه چشماش رو باز کنه لبخند روی لباش داشت، از خوشحالی زیاد هر کاری میکرد نمیتونست نیشش رو جمع کنه. تنها چیزی که بهش فکر میکرد قرار بعدیش با دراکو مالفوی بود، دلش میخواست دوباره لبخندش رو ببینه.

دوش آب داغو باز کرد و در حالی که به سرش شامپو میزد، آواز میخوند. برای اولین بار تو عمرش از اینکه باید به کلاس معجون بره هیجان زده بود. میتونست ۲ ساعت کامل دراکو ببینه. مهم نبود اگر نمیتونستن حرف بزنن، همین که تو یک کلاس مشترک بودن عالی بود.

هری به سمت میز صبحونه رفت تا بین دوستاش بشینه ، به میز اسلتیرین نگاهی انداخت و متوجه شد که دراکو هنوز نیومده. ازونجایی که خوابگاه اسلترینی ها تو زیر زمین بود منطقی بود که دراکو دیر تر به سالن بزرگ برسه.

خیال پردازی هاش راجع به دراکو تمومی نداشت، امیدوار بود امروز موهاشو با ژل عقب نداده باشه، دیشب وقتی موهاش بهم ریخته شده بود خیلی خوشگلتر به نظر میرسید-

-"هری؟" صدای هرماینی باعث شد از هپروت بیرون بیاد.

-"حالت خوبه؟ امروز همش تو فکر و خیالی."

-"همم آره خوبم." هری اینو گفت و سعی کرد خودشو جمو و جور کنه و طبیعی بشینه، اما گونه های قرمزش لوش دادن.

-" چته رفیق؟ امروز زیادی نیشت باز-" رون نتونست حرفشو تموم کنه چون دخترک دستاشو رو میز کوبید و وسط حرفش پرید: " خدای من! دوباره رفتی سر قرار مگه نه؟؟"

هرماینی سعی کرد جیغ نزنه...(خیلی خب هرماینی اصلنم سعی نکرد جیغ نزنه) هری واقعا دلش میخواست تابلو بازی رو تموم کنه، ماهیچه های گونه اش که از شدت لبخند درد گرفته بودن و پیش هرماینی لوش داده بودن. تمام تلاشش‌ رو میکرد که بیشتر از این خوشحال به نظر نیاد.

هری به بشقابش زول زدو با لبخند گفت: "باهم حرف زدیم."

-" و بعدش؟"

-" و الان همه چی خوبه."

رون با کنجکاوی بهش نگاه کرد: " پس چرا بهمون نمیگی کیه."

دراکو مالفویه!... اگر اینو میگفت نه تنها دوستاش سکته میکردن بلکه زیر قولی که به دراکو داده بود میزد، قرار بود هیچکس ندونه.

-"خب ما..تصمیم گرفتیم که این یه راز باشه، خیلی خوب باهم مچ شدیم و...نمیخوایم خراب بشه."

رون لبخند زدو گفت: " باشه رفیق، حداقل بگو چه مدل دختریه، برای تیمش بازی میکنه؟"

-"خب.. اون..." هری تا اومد حرف بزنه دراکو وارد سالن شد. و متاسفانه موهاش رو به سمت عقب ژل مالی کرده بود. هری با دیدنش نیشخندی زدو گفت : " نه اون اصلا کوییدیچ بلد نیست ، از این دخترای خیلی لوسم هست که کلی وقت جلو آینه میزاره واسه موهاش و ارایشش."

It Was All Just A Game [Persian]Where stories live. Discover now