پارت ۲۹- کتابخانه

1.3K 178 124
                                    

هری فشار یک جسم سنگین روی خودش حس کرد. اوه آره، دراکو.
پسرا سینه به سینه، با پاهای درهم گره خورده، به خواب رفته بودند.

دراکو با دهن باز به صورت هری چسبیده بود و نفسش به گونه هری میخورد، چونه اش روی استخوان ترقوه اش جا خوش کرده بود.

هری سعی کرد با صدای خوابالوی خش دارش به بلندترین حالتی که میتونه دراکو رو صدا بزنه: "دراکو." پسرک نفس عمیقی کشید و صدای نازکی از گلوش خارج شد، اگر به خاطر فاصله کمشون نبود هری به هیچ عنوان صداش رو نمی شنید.

-"دراکو از روم بلند شو." هری تکونی به خودش داد اما عضلاتش خسته تر از اونی بودن که زحمت بیشتری به خودش بده.

دراکو چونه اش رو تکون داد: "نمیخوام."

-"ایی! آب دهنتو ریختی روم!" هری هوشیار تر شده بود. دراکو سرشو بالا اورد به هری نگاه کرد، هنوز نیمه خواب بود. روی لپ هری، همونجایی که آب دهنشو ریخته بود، زبون کشید.

-"ایییی!" هری تلاش کرد بلند بشه اما حرکتش ناموفق موند.

-"چته؟ وقتی زبونم تو دهنته دوست داری ولی وقتی جاش عوض میشه بدت میاد؟

-هری پوزخند زد:"خب به نظر خیلی غیر مالفوی طوره."
دراکو تکونی به خودش داد، چونش رو روی دستاش گذاشت و لبخند زد: " به نظر میاد که این تاثیر تو باشه. صبح بخیر."

-"صبح بخیر." هر دو نزدیک هم شدن و بوسه آرومی رو روی لب های هم گذاشتن. اون بوسه از هر کافئینی انرژی بخش تر بود.

وقتی از هم جدا شدن هری گفت: " یه سوال دارم."

-"چه سوالی؟"

هری با جدیت به دراکو نگاه کرد: "در واقع دو تا سوال دارم."
دراکو تک ابرویی بالا داد و با دقت منتظر شنیدن سوال هری شد.

-" میگم میشه به نظرت..."

-" چی هری؟ چرا انقدر مضطربی؟ ما الان یه سالو نیمه باهمیم هر چی دوست داری میتونی بهم بگی."

-"میدونم... من فقط..."

-" میدونم این اواخر به خاطر اسنیپ و آمبریج خیلی روحیت بهم ریخته ولی بدون هر چی بگی من درکت میکنم و لازم نیست بترسی." دراکو حالا دیگه کاملا بیدار شده بود. چشماش پر از جدیت و علاقه بود.

-"پس یعنی میگی هر چی دلم بخواد می تونم بگم؟"

-" البته که میتونی!"

-" اوه اوکی.. پس.. میخواستم بگم... اگر میشه.. اون تنه لشتو از رو من بلند کنی!!" دراکو از دادی که هری سرش زده بود کمی بالا پرید.

-"اممم بزار فکر کنم... نه!"

هری از شانسی که جلو روش بود استفاده کرد و کمر دراکو رو چرخوند رو خودشو روی اون انداخت.

-"بعضیا چقدر قوی شدن."

هری پوزخند زد: " من از تو قوی ترم."

-"مگر اینکه خوابشو ببینی!" دراکو هری رو چرخوند و دوباره خودش رو تو موضع قدرت قرار داد: "حالا بگو چی می خواستی ازم بپرسی؟" چتری های بلوند دراکو روی پیشونی هری ریخته بود و قلقلکش می داد.

It Was All Just A Game [Persian]Where stories live. Discover now