P.23
17:09
"نمیگه چمرگشه ؟
خودش رو روی مبل پرت کرد و دستش رو توی پاکت چیبس بر تا اخرین ورقه سیب زمینی سرخ شده رو بخوره
!نه
ریتا هم خودش رو کنار روی مبل انداخت و به اخرین ورقه چیبس نگاه کرد که توسط سوکجین خورده شد
اهی از ته دلش کشید و دوباره به تلویزیون رو کرددقیقا یک هفته از پیدا شدن یونگی و رفتن هوسوک توی شک میگذشت
دقیقا هیچ کس نفهمید چشیده
ریتا هم تمام این هفته رو پیش اوپاش که از اتاقش بیرون نمیرف مونده بود
وحتی خبر نداشت که چرا هوسوک داره این کارا رو میکنه
البته مینا میخواست بهش بگه اما این تصمیم هوسوک بود نه مینا پس توی تماس هاشو چیزی از اون برخود نمیگفت
تقریبا همه چیز به حالت عادیش برگشته بود
بجز یونگی و هوسوک"تو نمیخوای برگردی پیش اون دختره ؟
!نه اوپا رو تنها نمیزارم
"اون چیزی نمیگه ؟
!نه فقط بهم زنگ میزنه خودش میدونه به این زودیا نمیام زیاد سراغم نمیگیره
پاکت چیبس توی دست های جین مچاله شد و پرتش کرد توی سطل اشغال
"اینقدر احمقی
با بی حسالی به ریتا نگاه کرد
!چی
"هیچی
زیر لب گفت و از روی مبل بلند شد
"هوسوک من میرم دوباره میام بفهمم غذات نخوردی به ریتا میگم جای من کتک بزنه
فریاد کشید و از خونه بیرون رفت
هوسوک با شنیدن صدای در چرخی رو تخت خورد و دوباره به نقطه نامعلوم خیره شد
مغزش هنوز نتونسته بود با برگشتن یونگی کنار بیاد و همش بهش میگفت تو اون روز توهم زدی هروز وقتی بیدار میشد انتظار داشت تنها باشه و اتفاقی تیفتاده باشه
اما وقتی ریتا رو میدید اون خاطرات رو یادش میاورد میفهمید
اون دیدار یه خواب نبوده بلکه خدا بالاخره یکی از آرزوهاش اهمیت داده
البته که هوسوک دعا میکرد این آرزو هم مثل خیلی از اون های دیگه حقیقی نمیشد
دیدن یونگی براش چه اهمیتی داشت وقتی قلبش رو بیشتر از قبل یادش میاورد که عاشقشه هنوز ؟
هنوز عاشق یونگی بود که از همون لحظه اول دیدارشون تونست اون چشم ها رو بشناسه و اون لرزش رو توی وجودش احساست کنه
اون احساساتی که زمانی بجای عشق اسم نفرت رو گرفته بودن فقط بخاطر دلتنگی بود
دلتنگی دوساله
اون احساس عشق بدون که هردوتاشون نابود کردن و الان به این حال افتاده بوداولین دیدارشون برای چی بود
یه مقاله برای قاچاق موارد مخدر ؟
یه سهل انگاری توی کار هوسوک که باعث شد تاوان پس بده ؟
باعث شد تاپای خودکشی پیشبره ولی منصرف بشه
باعث شد با قدرت به کارش ادمه بد و مهم تر از همه
عاشق شد فقط بخاطر یک اشتباه احمقانه
YOU ARE READING
4:55(S2)
Fanfiction(فصل دوم پایان یافته) درست گفته بودن بالاخره جلوی پاش زانو زده و التماس کرد ولی دیگه برلش اهمیتی نداشت اخه قبلا اون به اشکاش فکر کرد که حالا به اشکای اون توجه کنه؟ کاپل: sope کاپل فرعی :...vkook'namjin ژانر : درام'جنایی'عاشقانه'اسمات' (این داستان ز...