17

344 64 143
                                    

P.17
یک هفته باز بعد

#کیم جانگکوک همین الان بزارش پایین

با خشم به جانگکوک که داشت با یونتان عشق حال میکرد نگاه کرد
چطوری فروخته شد به یه سگ
البته که یونتان فقط یه سگ نبود اون بچه تهیونگ ‌بود ولی چیشد که اینجوری شد ؟
چی شد که عشقش بهش خیانت میکرد
حتی از غذا تهیونگ کم میکرد و میداد به یونتان
عادت بغل کردن تهیونگ رو از دست داده بود و اون موجود پشمالو قهواه ای به صورت بی نهایت کیوتی جلوش میشست بهش نگاه میکرد تا اشکش رو در بیاره و چیزی بهش نگه وقتی شبا بغل پدرش رو به اوبا جانگکوکش ترجی میده ولی بوسیدن لب های که مال تهیونگ بود از طرف یونتان اخر خط بود

+خجالت بکش کیم تهیونگ اون یه سگ ‌بی دفاعه

سگ رو بالا گرفت و باعث شد تهیونگ به کیوتی قیافه یونتان رحم کنه ولی تا خواست به سمت جانگکوک بره
تایتی شروع کرد به صدا دادن و خره رفتن به روی تهیونگ

#سگ وحشییی

تهیونگ دستش روعقب کشید و یونتان لیسی به لب جانگکوک زد و با قیافه هاها اون مال منه که فقط چشمای تهیونگ میدیدش نگاه کرد

+اون‌فقط یه سگ کوچولوه خجالت بکش از سنت

جانگکوک گفت و قیافه مظلوم سگ رو دید و توی دلش قربون صدقه اون رفته اخه اگه بلند‌میگفت عاشق قیافه کیوتتم تانی من

تهیونگ یه راه برای کشتن یونتان پیدا میکرد

#سگ‌ عوضی

جانگکوک عصبانی و نارحت راهش رو کج کرد و رفت تاینی هم قیافه

اه بابا زرشک به تهیونگ نگاه کرد رفت و خودش رو توی بغل جانگکوک بیشتر مالوند و حرص تهیونگ ‌رو برای بار هزارم در اورد

9:09

انگار بدنش به ساعت پرتو‌ریکو‌ عادت کرده بود و فهمید اوشت چقدر خوابیده نزدیک دوازدا ساعت
گوشیش رو روشن کرد و دوباره یه شماره ناشناش که تهدید به مرگش کرده بود
البته که روما تا اونونمیکشت راضی نمیشد
البته که بازم روما حق داشت
روما کم براش کار نکرده بود و ریتا هم سر هر موضوعی باز حرصش نداده بود پس حق داشت وسط اوایل شهرتش گند بزنه و بره
به یه مکان نامعلوم
یک ماه بود که جایی پیداشن نبود نه به شو های که توش دعوت شده بود و نه به فضایی مجازی بقیه هم خبری از وضعیتش جز روما وعمه اش نداشتن
حتی بخاطر اینکه هوسوک یا مینا چیزی نفهمن از فن های کمی که داشت هم خدافظی نکرد
(فن هاشو در حد 4 ملیون در نظر بگیرن ریتا زیاد معروف نیست )

لباس هاش رو از روی زمین برداشن و سعی کرد اتاقی که توی خونه نامجین صاحب شده رو سر سامون بده

خب تقریبا چندسالی بود که بخیال تمیزکاری شده بود از وقتی عمه اش روپیدا کرده بود اون براش میشست و میپخت خب چرا باید نگران این که حواسش به تمیزکاری باشه میبود

4:55(S2)Where stories live. Discover now