P.29
بدون توجه به اینکه اونجا چخبره در خونه رو باز کرد
*احمقا هوسوک بهم یه شانس داد
با ابن حرفش کل احالی خونه سمتش چرخیدن
خب یونگی خیچ وقت تصور نمی کرد
خود هوسوک
اون پسر عجبه
نهم تر از همه جین اونجا باشه
و با قیفه وادفاک این اینجا چیکار میکنه نگاهشون کرنه
و خب اولین چیزی که گفته بود چی بود
دقیقا همون جنله گوفتس لپ های هوسوک رو سرخ کرد وصورت جین از دیدن ادم نحسی مثل یونگی قرمز شو و از توی گوشاش دود بلند میشدراستش یونگس هیچ وقت فکرش رو نمی کرد تمام ادمای گذشتش رو یک شب توی خونه مینا ببینه
ولی خب اتفاقی که ازش میترسید به وقوع پیوشت و جین داشت بهش حمله میکرد
پس سریع سمت اتاق دود خودش رو توی اون پنهون کرد
صدای فریاد جین بلند شد که میکفت هی اشغال در باز کنو نامجدنی که داشت اون رو اردم میکرد منتظر به هوسوک تگاه میکرد نا دلیل کارش رو بگه
این داد بیداد ها ریتای که داشت گریه میکرد رو نا اروم تر کرده بود
خب تست منفی بود دکتر گفته بود دوباره باید امتخان کنه
و این باعث میشد هرچی ارزو داشته رو بی معنی بددومه افسردگی بگیره
و از اون ور جین یه قشقرق به پا کرده بود_خفه شین
هوسوک داد زد و همه حتی ریتایی که گریه میکرد هم ساکت شد
"این کره سگ اینجا چیمیخواد چی کوفتی اون اول گفت
جین با فریاد از هوسوک پرسید
خب تمام وجود جین از موجودی به اسم مین یونگی متنفر بود
و اگه میتونست اون رو یه هیولا نام گذاری میکرد
اون چطور می تونست دل دوسنگش بشکنه
البته خب قست همه از رابطه داشتن که ازدواج نبودوولی حالتی که هوسوک از ترک شدنش درست کرده بود
و خصه و تنهایی های که خودش خودش رو مجبور میکردن به کشیدن باعث شده بود هچی جوره گناهش برای جین بخشیده نشه و تنها مجازاتش اعدام باشه
ولی خب کسی نمی تونه بخاطر اینکه برادرش از رل قبلیش جدا شده اون یارو رو بکشه
حتی عقلانی نبود
ولی یه حس به جسن میگفت هوسکک هیچ وقت سر هیچ رابطه ای اینقدر جدی نبود و اون حتما عاشق یونگی بود پس جرم یونگی اینکه فاشق هوسوک نبود و جین بایو اون رو میکشت
تا درس عبرتی باشه برای بقیه:اون دوست منه جین شی
مینا پیشدستی کرد
و وقتی چهره خ ن گرفته جینورودید با هودش گفت بهتره توی بحثاشون هیچ دخالتی نکنه"هوسوک
با لحن جدی پرسید
راستش اون بسش از اندازه نگران هوسوک بود
و دوباره دلش نمی خواستاین اتفاق های بدی کهودر گذشته برای هوسوک افتاده بودن دوباره دوبراه اتفاق بیفتن ولی دست اخر تصمیم گیرنده هوسکک لود اون زندگی و تصپیماش مربدط بهوهوسوک بود نه جین
پس تنها کاری که میتونست بکنه البته بعد از کشتن یونگی اینین بود که بزاهر هوسکک تصپیپ بگیره
YOU ARE READING
4:55(S2)
Fanfiction(فصل دوم پایان یافته) درست گفته بودن بالاخره جلوی پاش زانو زده و التماس کرد ولی دیگه برلش اهمیتی نداشت اخه قبلا اون به اشکاش فکر کرد که حالا به اشکای اون توجه کنه؟ کاپل: sope کاپل فرعی :...vkook'namjin ژانر : درام'جنایی'عاشقانه'اسمات' (این داستان ز...