41

241 48 17
                                    

p.41

به هر سختی بود از توی شلوغی مادریل به‌سمت خونه عمه ریتا فتن

اسپانیا خیلی با کره فرق داشت
نوع پوششون
حتا مدل خونه هاشون
ادم هاشونم متفاوت بود

شلوغیش بیشتر از کره بود و اوصولا نمی دونست اونا چی میگن
ولی تقریبا نیم ساعتی توی راه بودن تا به بخونه عمه ریتا رسیدن
ریتا توی این مدت کلی بد خلق شده بود
اون میتونستن بعد از به دنیا اوردن بچه عروسی کنن
و لازم نیست با اين قیافه و اون شکم ازدواج کنه
ولی خب نقشه های مینا باید اجرا میشدن و بهش گفته بود اونجا ازدواج میکنیم میمونیم بچه ها رو با دنیا که اوردی برمیگردیم و اونجا دوباره جشن میگیریم
فقط میخواست بچه ها تابعیت بگیرن و خود‌ اون رو مجبور به موندن کنه
به هرحال بقیه حق رو به میینا میدادن یه خانواده همجنسگرا با ستا بچه اصلا توی کره ساپورت نمی شد
ولی اسپانیا حداقل ازدواج اینجور افراد و حتی حق های طبیعی رو بهش میداد و اگه بچه هاشون میرفتن مهدکودک یا مدرسه
وقتی همکلاسیشون ازشون میپرسید پس بابات کو
اونا راحت میگفتن بجای بابا دوتا مامان دارن و کاملا طبیعی بنظر میرسیدن
مینا دوست نداشت اتفاق های که برای خودش افتاد سر بچه هاش هم بیفته
نمیخواست توی اون فضای سمی کره بزرگ بشن

در رو که زدن با زن تقریبا جونی رو به رو شدن
خوشگل بود چشمای سبز و پوست سبزه
صورتش حالت خاصی داشت که اون رو جذاب نشون میداد بهش میخود نزدیک 40سالی داشته باشه
بینی تقریبا متوسط و گونه های پر
تقریبا کسی باور نمی کرد اون عمه باشه که حرفش رو میزدن
اخه به اون هرچیزی میومد بجز عمه

!عمه

خودش رو توی بغل عمه انداخت و اون دختر رو بغل کرد
درسته او عمه ریتا نبود اون دختر عمه مامانش میشد
هرچیم که بود حداقل بخاطر نوع احترام گذاری که توی کره یاد داشت با اینکه اون احتمالا ده سالی ازش بزرگ تر  بود اون رو راحت صدا بزنه
و البته اونم اصلا مشکلی نسبت به این موضوع نداشت

$دلم برات تنگ شده بود

اون رو بغل گرفت و بوسه ای به سرش زد
سعی کرد اشک هاش رو هم پاک کنه

بقیه که چیزی از اسپانیای نمی دونست به اون زن خیره شدن ولی مینا طی یک حرکت توجه عمه رو به خودش جلب کرد و شروع کرد به اسپانیایی حرف زدن
تقریبا از همون اوایل بارداری مینا شروع کرده بود به یاد گرفتن اسپانیایی اگه میخواست تمام در های قدیمه زندگیشونو ببنه و در جدیدی باز کنه باید براش تلاش میکرد
به همین دلیل شروع کرده بود با یاد گرفتن و خب خیلی هم سرش نمی شد
تقریبا 7 ماه این زبان یاد میگرفت برای حداقل کمی از صحبت های روزانه میتونست حرف بزنه

عمه ریتا که انگار تحت تأثیر مینا قرار گرقته بود
به بقیه لبخند زد و به انگلیسی شروع کرد به خوش آمد گویی حداقل همه شون تا یه حدی انگلیسی رو بلد بودن و همون لحظه از اون کسی که انگلیسی رو کتاب  درسیشون کرده بود دعا کردن

4:55(S2)Where stories live. Discover now