P.27
11:22
با ترس یه قیافه زن نگاه کرد
واقعا براش ترسناک بود
اون زن داشت با ترسناک ترین عالت عادی بهش لبخند میزد_گفتم شما مواد مصرف میکنید ؟
ریتا باز به زن خیره شد
!نه
زن چند دقیقه ای بدون حرف به ریتا نگاه میکرد انگار میخواست از توی صورتش بخونه راست میگه یا نه
البته که ریتا قبلا آزمایش های مربوط به موارد رو داده بود و همه چی منفی بودزن سرش رو تکون داد و زیر برگه شون رو امضأ کرد
به اتاق اشاره کرد و به مینا گفت اجازه رفتن با اون رو نداره
و ریتا ترسیده فقط به سمت در رفتو لباس هاش رو با لباس بیمارستان عوض کرد
امروز بالاخره میتونست تخمک گذاری کنهمثل همیشه استرس گرفته بود و دستاش میلرزید
سریع به اوپاش زنگ زد و منتظر جواب شدهوسوک باهاش سر موضوع یونگی سرد شده بود ولی خودش میدونست این طولانی نیست
11:28
هوسوک اخرین ورقه رو به دست مرد داد و مرد ازش خدا حافظی کرد
و گوشیش به صدا در اومد
شماره ریتا بود
اون هنوز از رینا بخاطر اون مسائل ناراحت بود ولی نمی تونست باهاش بهم بزنه
به هر حال اون دوستش بود
و خودش از دیدم یونگی اون اعترافت کوچیک خوشحال بود
ولی باید یکم غرور رو نمایش میداد_سلام
!اه استرس دارمم
مثل همیشه ریتا وقتی استرس داشت از اون استفاده میکرد و هوسوک واقعا خوشحال بود که اون رو داره
و حتی خوشحال بود که اونه دارن بچه دار میشن_اروم باش خیلیا این راه رفتن شما صاحب یه بچه گوگولی میشد
این رو با شیطنن گفت
هوسوک میدونست ریتا چقدر بچه ها رو دوست داره
اون تمام مدتی که توی پرورشگاه بود رو صرف بچه های کوچیک میکرد و باهاشون بازی میکرد
اون واقعا از بچه ها خوشش میومد
و حقش بود روزی بتونه بچه ای خودش رو داشته باشه
اون از بچگی دوست داشت بچه های که مثل خودش طرد شدن رو بزرگ کنه و حالا بچه خودش رو داشت
این شگفت انگیز بود!اره اره میدونم ول...نگرانم
هوسوک نفس عمیقی از پست گوشی کشید که ریتا هم اون رو شنید و باهاش ادامه داد همیشه این راه کارش بود برای ارامش دادن تنفس عمیق!
اوکی باید قطع کنم اوپا بزام دعا کن
ریتا با صدای زن دکتر گوشی رو قطع کرد
و هوسوک فرصت خداحافظی رو نداشتگوشی رو کنار گذاشت و داشت به اون دو فکر میکرد خیلی براشون خوشحال بود اونا حقشون بود بالاخره طعم خوبی خوشبختی بچشن و اینقدر توی فکر بود که متوجه ورود شخصی رو به مغازش نشد
YOU ARE READING
4:55(S2)
Fanfiction(فصل دوم پایان یافته) درست گفته بودن بالاخره جلوی پاش زانو زده و التماس کرد ولی دیگه برلش اهمیتی نداشت اخه قبلا اون به اشکاش فکر کرد که حالا به اشکای اون توجه کنه؟ کاپل: sope کاپل فرعی :...vkook'namjin ژانر : درام'جنایی'عاشقانه'اسمات' (این داستان ز...