P.21
مود همتون وقتی من اپ میکنم
این نمیتونست واقعی باشه ؟
شاید اره واقعی بود
حداقل هوسوک می تونست اون چشم ها رو بشناسه به اندازه کافی به اون چشم ها نگاه کرده بود تا بتونه با دیدن حتی یک مردمک از چشماش بفهمه این همون مردیه که احساساتش رو به دستش سپرد
کسی که کسی که ارزوی دیدنش رو میکرد
خدا به این زودی جوابش رو داده بود
اگه خدا می خواست بهش جواب بده پس چرا اون زمان یعنی دوسال پیش توجه ای به هوسوک نکرد و راحت بدون درد سر به حال خودش راهش کرد ؟
*هوسوک
یونگی خیلی اروم شروع کرد به زمزمه کردن اسمش
نمی تونست اون لحظه به چیزی فکر کنه
تونسته بود بعد از مدت ها اون رو ببینه اون دقیقا رو به روش بود
دیگه توی پنچره ماشینش اون رو تماشا نمی کرد
اون توی فاصله ده قدمیش بود
هوسوک بر خلاف یونگی ساکت روی صندلی نشسته بود
باید چه واکنشی نشون میداد
از این دیدار ناگهانی که برای شون از قبل برنامه ریزی شده بود خوشحال بودن یا ناراحت
کم کم بعد از 10دقیقه به هم نگاه کردن انگار روح به بدن یونگی برگشته بود
دستش رو سمت ماسکش بر و کم کم پایین کشید نمیدونست خودش چقدر بابت این دیدار خوشحاله و بیشتر شرم زده
چشمای یونگی با در اوردن ماسک از صورتش کم کم خیس شدن این بخاطر این بود که هوسوک با پایین اومدن اون ماسک و دیدن صورت یونگی صورتش رو از درد توی هم کشید
همیشه درد نباید فیزیکی باشه
گاهی وقت ها درد به صورت روحیه درد روح از درد جسمانی بیشتره
می تونی با قرص خوردن یه بدن درد دار رو اروم کنی می تونی بار سیدگی زخم رو مداوا کنی ولی هیچ وقت نمی تونی روحت رو کاملا درمون کنی
روح به همون اندازه که درد میکشه درست کردنش هم سخته
به همون اندازه غیرقابل تسکینه
درد هوسوک هم درد روحی بود و هم جسمی
احساس می کرد احساساتش دوباره به بازی گرفته شدن احساس می کرد قلبش شکسته و نمی تونه کاری بکنه
ولی باز درد جسمی رو توی قلبش احساس میکرد
انگار نه تنها احساسات و عواطفش بلکه قلبی که توی سینه داشته نابود شده و میتونست جای خالیشو با این درد حس کنه
YOU ARE READING
4:55(S2)
Fanfiction(فصل دوم پایان یافته) درست گفته بودن بالاخره جلوی پاش زانو زده و التماس کرد ولی دیگه برلش اهمیتی نداشت اخه قبلا اون به اشکاش فکر کرد که حالا به اشکای اون توجه کنه؟ کاپل: sope کاپل فرعی :...vkook'namjin ژانر : درام'جنایی'عاشقانه'اسمات' (این داستان ز...