p.18
فلش بک
suga
*من همین الان دلیل کوفیت که داری رو میخوام
جوری بهش نگاه کردم که تنش شروع به لرزیدن کرد این لرزیدن رو دوست داشتم و حس خوبی بهم میداد
خب...ام..:
حرفت رو بزن نه مثل ادم هایی که فلج مغزی شدن صدا از خودت دربیار*
ابروم رو بالا انداختم و به قیافه مسخرش باز توی دلم خندیدم
بزار کامل بگم و بعد حرف بزن:
با سر تایید کردم و منتظر نشستم
:خب شرکت برگشته بود اما نه مثل سابق تونستم پنجاه درصد از سهام صفر شده رو برگردونم ولی دیگه ارزش نداشتیم...میدونی که بدهی بالا اوردیم و تمام کارای شرکت رو کاملا بستیم..دیگه نه خارجی ها برای کاراشون بهمون اعتماد میکردن و نه شرکت ها داخلی برای خرید...شرکتی که دوستت اونجا بود..همه چی داشت سهام..شهرت..حتی محبوبم بود منم گفتم همکاری به نفع هردو شرکته جیمین به شرکت وسیعش میرسید ماهم خریدار و فروشنده پیدا میکردیم
ببین من بلکه میخواستم کلا بازم به اون کارا پایان بدم تو بیاد این کارو میکردی؟*
البته که به اینم فکر کردم ولی شرکت به اندازه ای بدنام شده بود که حتی کارای معمولی کشتیرانی رو هم انجام میدادیم برامون: دخلی که نداشت هیچ تازه امکان ورشکستگی دوباره رو داشتیم
حرفای مینا واقعیت کامل بودن و باعث هم خوشحالیم و هم ناراحتیم میشد
خوشحال از اینکه چه فرد خوبی دارم که با این حالی که وظیفش نیست داره به منو شرکتم کمک کمک میکنه و کنارم مونده و همینجور ناراحت از اینکه حرفاش واقعیت دارن و باید جیمین رو تحمل کنم
شاید اولش که دیدمش غذاب وجدان داشتم ولی با حرفاش نه تنها عذاب وجدان بلکه حس اینکه اون بدون داشتن هیچ نفعی کاری رو انجام نمیده و اینکه الان اینجاست برای کمک یا حتی بزرگ تر شدن قسمت های تحت نظرش نیست
اون فقط میخواد عذاب کشیدنم رو هروز و هر ثانیه ببینه و خوشحال بشه و بهم بخنده
و یا شاید من خیلی بد بین بودم
پایان فلش بک
از فکر کردن به گذشته دست برداشتم و فهمیدم چند وقت است که بجای خوندن او برگه های روی میزنم دارم به گذشته فکر میکنم
سرم رو تکون دادم که به گذشته فکر نکنم
داشتم تمرکزم رو روی برگه ها میزاشتم که شخص مشکوکی رو توی راه رودیدم
به لطف دیوار های دفتر که شیشه ای بودن تونستم ببینم که میره به دفتر جیمین
اره جالب بود دشمن خونیم یه دفتر بغل خودم داشت
YOU ARE READING
4:55(S2)
Fanfiction(فصل دوم پایان یافته) درست گفته بودن بالاخره جلوی پاش زانو زده و التماس کرد ولی دیگه برلش اهمیتی نداشت اخه قبلا اون به اشکاش فکر کرد که حالا به اشکای اون توجه کنه؟ کاپل: sope کاپل فرعی :...vkook'namjin ژانر : درام'جنایی'عاشقانه'اسمات' (این داستان ز...