4:55(Ｓ2)

38

P.38

با با بوی خوب خوش صبحانه بیدار شد
انگار این اخر هفته با یونگی براش گل کاشته بود
و بازم زودتر ار اون بیدار شده بود داشت صبحانه درست میکرد و این خوشایند بود
خب این خوب بود که صبحت رو به امید کسی که منتظره بیدار بشی برات صبحانه درست میکنه بیدار بشی
بعد دقیقا بوی خوش برنچ سرخ شده و ماهی توی بینیت برسه با لبخند یه روز خوش و زیبارو شروع کنی
و با عشق علاقه پلک هات رو به روز رد به روت باز کنی
برخلاق روز های که چند وقت پیش حتی نمیخواست ببینشون الان احساس بهتری داشت
ولی خب درد تحقیر شدگی قبلش رو مگه میتونست فراموش کنه؟
میتونست بیخال بشه؟
جوابش ساده بود
نه
نمی تونست بیخیالشون بشه
ولی میتونست اون حال هوا رو از توی ذهنش بیرون کنه اینجوری کمکم به اندازه اونا روزا رنگ بوی دیگه توی ذهنش نداشتن

خودش رو بخاطر زودتر خودن صبحانه به دست شویی رسوند اول مسواک زد و دست روش رو قشنگ شست و یه دستی توی اون موهای پریشونش کشید
میخواست اونا رو رنگ کنه اما نمی دونست این بهش میاد یانه
چند وقتی بود که ظاهر لباساش مثل هم شده بود بعضی وقتا از اینکه این همه لباس مثل هم داره تعجب میکرد احساس میکرد مثل شخصیت های توی کارتون شده که کلی لباس هاشون دقیقا مثل همن و کل فیلم رو یک لباس پوشیدن
بعد از مرحله اول اماده باش برای صبحانه به سمت اشپز خونه یورش برد
یونگی متوجه حضورش شد

*بالاخره بیدار شدی؟

_خیلی جالبه دیشب نیومدی اینجا پلاس بشی ولی الان اینجایی

یونگی لبخند مرموزی زد

_مثل دزد ها شدی میتونم ازت شکایت کنم

*چون خودت بهم کلید دادی شکایت نمی تونی بکنی

چشمکی نسارش کرد و ظرف عذا رو جلوش گذاشت

_برنج سرخ شده با ماهی یکم سنگین نیست برای صبحانه

*الان ساعت ۱۲ ظهره این ناهاره

لبخدی بهش زد
البته از روی حرس
مجبور بود بخاطر پذیرفته شدن اینجوری خا.یمالی هوسوک بکنه

*برنامت برای امروز چیه

هوسوک با لذت غذا رو میجوید
و توی دلش گفت چقدر خوش مزه شده
به هر حال یه مزیت هایم داشت کلید دادن به این خلافکار

_بزار ببینم لم دادن چند ساعته دیدن فیلم و خوردن

سه گام اصلی برنامه اش رو به یونگی گفت و دوباره شروع کرد به غذا خودن

*اگه وقت خالی داری بریم بیرون؟

_برنامو نشنیدی؟

یونگی چشم هاش رو یه دور چرخوند و نگاه به هوسوک از روی حرس کرد
به حرحال توی موقیتی نبود بگیره کتکش بزنه