2

617 99 71
                                    

P.2

اتاق گیریم شلوغتر از همیشه بود
بعد از پوشیدن لباس هاش روی صندلی نشست  و منتظر موند تا میکاپ صورتش تموم بشه
دختر قد کوتا با بدنی که کاملا تتو شده بود جلوش استاد و پریسنگ های صورتش‌رو به نمایش گذاشت
دختر
کرد به میکاپ کردن صورتش و دختر دیگه مشغول درست کردن موهاش شده
استرس زیادی رو داشت‌درسته این اولین باری نبود که قرار بود به روی صحنه بره ولی همیشه استرس داشت‌این استرس برای این نبود که بخاطر اجرا استرس دادشته باشه فقط به خاطر این بود که اون میتونست ببینش😐(گرفتید که )(بازم خودم نفهمیدم 😐😐)

دختر سیاه پوستی که مشغول مو هاش بود بهش گفت سرش رو‌یکم پایین تر ببره

سرش رو پایین برد و چشماش‌رو‌بست
وقتی چشماش رو می بست بجای تاریکی یک نفر رو میدید
کسی که مجبور شد ترکش کنه
اونم توی سکوت جوری که کسی ازش خبر نداشته باشه و واسه فراموش شدن مجبور به مردن باشه
درسته اون جنازه سوخته مال ریتا نبود اما روحش توی همون مکان سوخته بود خودش اتیشش زده بود

سرش رو بالا برد و دختر مشغول زدن رژ لب به لب هاش شد

مدیر برنامه اش هم تمام حرف هایی که باید میزد و بقیه جزئیات رو براش گفت و بعد از نگرفتن جواب درستی ازش فاصله گرفت

هنوز استرس داشت هروقت که استرس توی تمام وجودش میرفت زنگ میزد به تنها کسی که براش مونده بود
شاید تنها کسی که روش میشد بهش زنگ بزنه اون بود

روی اسم هوسوک اوپا زد و تماس رو برقرار کرد😐

بعد از چند ثانیه هوسوک گوشی رو برداشت

!اوپا

_سلام

!چطوری

_من که خوبم تو چطوری باز استرس داری

!اره خیلی

_جای خوب کسی اومدی بگو ببینم چی شده

!همون همیشگی فقط الان استرس هیت ها و هر کوفت زهر ماری رو دارم

_اروم‌باش نفس عمیق بکش و به این فکر کن اون تو رو میبینه

!برای همین همیشه استرس دارم

_چیز بدی که هر چند وقت یه بار میبینتت؟

!نه اما من حداقل چند ثانیه هم نمی تونم ببینمش

_متاسفم

!اشکالی نداره سوکجین شی جوابم رو نمیده

_هنوز به خاطر اون مصاحبه که یادت رفت اسمش رو کامل بگی ناراحته

!اره

_اشکال نداره

دختر سیاه پوست از به هم مالیدن موهاش دست کشید و مدیر برنامه اش بهش گفت که باید بره هروقت با هوسوک زنگ میزد حواسش از زمان پرت میشد

4:55(S2)Where stories live. Discover now