P.1
قدم های کوچیک ولی محکمی رو توی راه رو میزاشت تقریبا علاقه ای به این قرار های ملاقات نداشت کلا توی این چند سال علاقه ای به هیچ چیزی نداشت
بالاخره به اتاق کنفرانس رسید و در اتاق رو باز کرد
جلسه تا یک ربع دیگه شروع میشد و باید به پرونده ها سر میزدکیفش رو روی صندلی انداخت و عینکش رو بیرون اورد و توی کیف گذاشت صندلی دیگه ای رو عقب کشید و پرونده رو باز کرد به خوندن
صدای گوشیش بلند شد نگاهی به شماره انداخت اصلا نمیخواست جوابش رو بده گذاشت زنگ خودش قطع بشه
و دوباره شروع کرد به خوندن اون پرونده
کم کم اتاق پرشد و جلسه شروع شد
یونگی خسته تر از همیشه قدم هاش رو توی اتاق کنفرانس گذاشت اصلا علاقه ای به این جلسه کوفتی نداشت اما خب حضورش واجب بود
وارد اتاق شد و بقیه بهش احترام گذاشت
مینا هم توجه ای بهش نداشت این چند روز خیلی دعوا گرفته بودن فعلا اگه بدون برخود باقی میموند شاید میتونستن مثل همیشه فراموشش کننکنار مینا نشست ولی مینا توجه ای بهش نداشت
*مینا
:حرف نزن
*لطفا
مینا روش رو اون ور کرد اصلا حوصله نداشت
مردی شروع کرد به حرف زدن
$اقای مین میدونستین چقدر توی این مدت به شرکت با بی توجه ای هاتون ضربه زدن سهام داره به پاین ترین حد خودش میرسه و دیگه بودجه ای ندارید می تونم بپرسم باید علام ورشکستگی کنید و یا میخواید وام بگیرید ؟
مرد شروع کرد به توضیح دادن در باره مدتی که سهام بی ارزش شده بود یونگی تمام فعالیت هاش رو متوقف کرده بود و تمام کارا رو روی دوش مینایی که حالش از یونگی بدتر بود گذاشته بود
*ما وام نمیگیریم ورشکسته هم نشدیم فقط وقت میخوایم
تقریبا بی مسولیت ترین حرفی بود که میتونست از توی دهنش در بیاد
مینا با بی خیالی نگاش کرد
میدونست یونگی هیچ وقت زیر بار کمک نمیرفت اما باید خوبی های یونگی رو یه روز جبران میکرد مگه نه ؟$اقای مین شما دارین با این تصمیمتون همه چیزی به هم میریزید این بیزینسه نه خاله بازی
زنی که پوست سبزه و کت شلوار قهوه ای تنش بود شروع کرد به حرف زدن
یونگی براش باز مهم نبود
$اقای مین اگه نمیتونید از پسش بر بیادید بهتره یه جانشین انتخاب کنید شاید بهتره یکم از اینجا فاصله بگیرید
هدف اون جلسه همین بود این که یونگی رو از مدیریت برکنار کنن یونگی بهشون حق میداد یونگی نابود شده بود حتی توان نگهداشتن خودش رو نداشت چه برسه به یه گنک و شرکت
YOU ARE READING
4:55(S2)
Fanfiction(فصل دوم پایان یافته) درست گفته بودن بالاخره جلوی پاش زانو زده و التماس کرد ولی دیگه برلش اهمیتی نداشت اخه قبلا اون به اشکاش فکر کرد که حالا به اشکای اون توجه کنه؟ کاپل: sope کاپل فرعی :...vkook'namjin ژانر : درام'جنایی'عاشقانه'اسمات' (این داستان ز...