لبخند زد.
از اون لبخندهایی که بعد از دیدنشون نمیتونی خودت رو کنترل کنی و خودت رو درحالی پیدا میکنی که ابلهانه بهش زل زدی و گونههات از لبخند درد گرفته؛ از اون لبخندهایی که کل وجودت رو پر از دلگرمی و خوشی میکنند.زین : آدمها اشتباه میکنند لویی!
پسر موفندقی لبهاش رو محکم به هم فشرد و به دیوار تکیه داد تا بهتر بتونه از اون بالا شهر رو ببینه که چجوری تو تاریکی فرو رفته، شاید هیچ درخششی اونجا نبود چون تنها ماهِ درخشندهی آسمون پشت ابرهای تیره پنهان شده بود و قصدِ بیرون اومدن هم نداشت.
لویی : درسته، آدمها اشتباه میکنند و عذرخواهی کافی نیست، هیچ چیزی نمیتونه قلبهای شکسته رو ترمیم کنه.
زین : عذرخواهی اگه خالصانه باشه خیلی ارزشمنده؛ به نظرِ من همهی آدمها لیاقتِ یه فرصتِ دوباره رو دارند چون حتی ماه هم با اون درخششاش بی نقص نیست.
شاید از تمامِ حرفهای زین، پسر چشم آبی توجهش به یک جمله جلب شده بود پس نگاهش رو چرخوند و تو تاریکی به چشمهای مصمم و نگرانِ زین خیره شد.
لویی : ولی تو بی نقصی!
با نهایت خالصیت از درون قلبش جواب داد.
چشمهای زین آزرده شدند و نگاهش رو از لویی گرفت تا به آسمون بده پس حالا نیم رخش در دیدِ اون پسر قرار داشت.زین : من خودِ نقصم.
این حرفِ زین باعث شد تا لویی بی وقفه بخنده و حتی ثانیهای هم به گفتهی زین فکر نکنه، بهرحال اون بزرگترین جوکی بود که تو عمرش شنیده بود. کسی که عاشقش شده بود نمیتونست هیچ نقصی داشته باشه، زین لایق پرستش بود.
لویی : تو ماهِ منی، شاید بتونی نقص داشته باشی اما هیچوقت نمیتونی خودِ نقص باشی!
باعث شد تا زین هم بخنده، آروم بخنده
اون همیشه برعکس لویی سر و صدا راه نمینداخت، آروم و دوست داشتنی میخندید و گاهی زبونشو لای دندونهاش زندانی میکرد.زین : پس توئم خورشیدی..
لویی : کامان
چشمهاش رو چرخوند و خواست بچرخه که دستش توسط انگشتهای زین گرفته شد و اون انگشتهای گرم لا به لای انگشت های لو پیچیدن و پسرموفندقی نتونست جلوی چشمهاش رو بگیره و به دستهاشون زل زد.
زین : تو مثل خورشیدی، گرم، درخشنده و فریبنده؛ میتونی یه دنیا رو روشن نگهداری اما به اندازه ی زیبایت دوری.. تو به اندازهی خورشید دست نیافتنی و سوزناکی. من حتی اگه بالهای ایکاروس رو هم داشتم تا به سمتت پرواز کنم در آخر بخاطر نزدیک شدنم بهت بالهامو از دست میدادم و روی زمین فرود میومدم؛ اما تو ارزشِ این سقوط رو داری.
![](https://img.wattpad.com/cover/224286823-288-k85195.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
Fear [Zouis]
Horor[Completed] از عشق، تو فقط زیباییشو دیدی؛ من میخوام جنون رو نشونت بدم!