چانیول با عصبانیت وارد اتاق شد:
-- من فقط یه کار بهت سپردم و تو...+ آقای پارک. اتاق من حریم خصوصی منه. ممنون میشم قبل از تجاوز بهش حداقل در بزنید.
چانیول از برخورد آروم پسر تعجب کرد:
-- تو با کسایی که گفته بودم مصاحبه نکردی!بکهیون لبخندش رو حفظ کرد:
+ شما، لطفا جمع خطابم کنید. اینجا محل کار ماست.از عصبانیت سرخ شده بود:
-- فقط یه دلیل بهم بده که همین الان اخراجت نکنم!بکهیون پوزخندی زد:
+ میتونید اینکارو بکنید آقای پارک. مشکلی باهاش ندارم.چانیول که جلوی پسر کم سن و سال کم آورده بود بدون حرف از اتاق بیرون رفت و راه اتاق جونگین رو درپیش گرفت. بعد از اینکه منشی هماهنگ کرد، وارد اتاق شد.
+ شنیدم بیون روز اول کولاک کرده.
چانیول با اخم روی کاناپه نشست:
-- این بچه... آیششش!جونگین خندید:
+ بد حالتو گرفته نه؟-- فکر کنم اگه قاتل من و اون پسر لبه ی پرتگاه باشن، قاتل خودم رو نجات میدم!
نزدیک بود که از خنده میز رو گاز بگیره:
+ وااای شت! خیلی باحالی پسر! بگو ببینم چیکار کرده؟چانیول خلاصه توضیح داد:
-- با یه سری استدلال مسخره، از بین 33 نفر فقط توی یک ربع، یک نفر رو استخدام کرده!+ پس کارش درسته. کاری که تو توی دو روز انجام میدی توی یک ربع انجام داده. این کجاش بده؟
بدون اینکه جوابی بده از جا بلند شد:
-- میرم به کارم برسم.به چند متری اتاقش که رسید متوجه بکهیون روبهروی در شد.
+ تا 10 دقیقه ی دیگه با خانم کانگ جلسه داریم. دیگه داشتم از اومدنتون ناامید میشدم آقای پارک!
چانیول به چهره ی خونسردش خیره شد:
-- ولی من...پرونده رو روبهروی چانیول گرفت:
+ آقای کیم گفتند هیچ سفارشی رو از دست ندیم.بعد از گرفتن پرونده مستقیم وارد سالن جلسه شد و بکهیون که مشغول شادی بعد از گلش بود هم پشت سرش وارد اتاق شد.
جونگین هم بعد از چند دقیقه به همراه خانم کانگ به آن دو پیوست.+ خانم کانگ.... از دیدنتون خوشحالم. من بیون هستم، طراح و مدیر جدید.
خانم کانگ دست دراز کرد و با بکهیون دست داد:
-- خوشبختم.چانیول با بی تفاوتی تمام همه رو دعوت به نشستن کرد. و خانم کانگ سریع شروع یه توضیح دادن پروژه ی جدیدش کرد:
-- من به تازگی خونه ای خریدم اما از طراحی داخلی و نمای خارجی اون اصلا رضایت ندارم.
YOU ARE READING
arbitrary life love
Romance«ChanBaek Ver.» زندگی برای همه برنامه ریزی شده بود. هر کسی به نوعی درگیر مشکلات بود تا جایی که همه چیز با بیشتر شدن مشکلات به هم ریخت. سکوت، سکوت و سکوت... بزرگترین اشتباه ممکن سکوت کردن بود! اما همه باید تاوان اشتباهات رو بپردازند... چه تلخ، چه شیر...