Part 20

141 33 0
                                    

چمدون ها رو دم در گذاشت و زیپ سویشرت وونهو رو بالا کشید. شال گردنش رو محکم کرد و کلاهش رو سرش گذاشت.

کل روز رو به توضیح دادن قوانین برای وونهو اختصاص داده بود و پسر بچه رو به شدت اذیت کرده بود.

اخلاقش به طرز عجیبی غیر قابل تحمل شده بود و این رو حتی وونهو هم کاملا فهمیده بود. مدام از بکهیون فاصله می‌گرفت و سعی می‌کرد زیاد اطرافش نباشه.

در عوض لوهان به اندازه ی کافی به وونهو اهمیت میداد. تصورش از این واکنش های عصبی و افراطی این بود که بکهیون بخاطر فشار روحی این چندوقت خیلی اذیت شده و باید درک بشه.

اما بکهیون سرسخت تر از این حرف ها بود! کسی نمیتونست مجبورش کنه کاری که نمیخواد رو انجام بده پس خودش خوب میدونست که دلیل این حال آشفته اش تحت فشار قرار گرفتنش توسط پدربزرگش نیست بلکه رفتار عجیب پارک چانیول، رئیس جدی و سختگیرش، باعثش شده.   

چمدون ها رو گذاشت صندوق عقب و در رو برای وونهو باز کرد. بعد از سوار شدنش، کمربندش رو بست و خودش هم سوار ماشین شد.

لوهان در حالی که برای هزارمین بار لباسش رو عوض کرده بود، بالاخره از خانه بیرون اومد و سوار ماشین شد.

+ بهتر نبود تو با سهون بیای؟ مگه نگفتی برادرش هم میاد؟

اینقدر بخاطر مواجه شدن با جونگین استرس داشت که اصلا به موضوع فکر نکرده بود.

-- مشکلی نیست... خب ما باهم میریم، سهون با برادرش میاد، جونگین و پارک هم با هم میان.

+ اصلا چه دلیلی داشت که بریم بوسان؟
واقعا از اینکه قراره این چند روز رو کنار چانیول بگذرونه عصبی بود:
+ اصلا چرا من باید باهاتون میومدم؟ میدونی که دریا خطرناکه، بهتر بود من و وونهو نیایم.

لوهان اخم کرد و سرش رو برگردوند:
-- اینقدر غرغر نکن بیریخت! مث این مامان‌بزرگا نباش دیگه مگه چند روزه؟ فوقش سه چهار روز میریم و میایم.

جوابی نداد و از آینه ی جلوی ماشین به وونهو که تقریبا به خواب رفته بود خیره شد. سرش رو به شیشه تکیه داده بود و دهانش نیمه باز مانده بود.

حواسش رو به جلو داد و جی پی اس رو روشن کرد. شاید فقط نسبت به همه چیز بدبین شده بود وگرنه چه دلیلی داشت که اینقدر حساسیت نشون بده؟

بخاطر رفتار خودش شرمنده شد و سعی کرد یادش نره بعدا عذرخواهی کنه. ته دلش مطمئن بود که این چند روز قرار نیست بد بگذره.

اما کی گفته که حس ششم بکهیون درسته؟ شاید هم توی این چند روز یاد می‌گرفت که نباید از هیچ چیز مطمئن باشه!

______

آهنگ ملایمی که درحال پخش شدن بود باعث می‌شد احساس خواب آلودگی بهش دست بده.

arbitrary life love Donde viven las historias. Descúbrelo ahora