با تاریکی هوا اطراف ساحل از قبل هم خلوت تر شده بود. انعکاس نور ماه در دریا پراکنده تر از همیشه بود. وزش باد هر لحظه بیشتر میشد و آتش نصفه نیمه ای که سهون درحال آماده کردنش بود خیلی سخت شروع به گر گرفتن کرده بود...
چانیول هنوز کمی خواب آلود بود. چند روزی بود که خواب درست و حسابی نرفته بود هرچند که از نظرش عادی بود. کنار سهون که هنوز درتلاش برای بزرگتر کردن آتش بود نشست:
+ بقیه کجان؟-- جونگین رفته خرید، سهوون داره گوشت ها رو آماده میکنه، بکهیون و لوهان هم لب دریا.
با تکه چوبی مشغول بازی کردن با آتش تازه به راه افتاده شد:
-- جونگین یه چیزایی میگفت... راجب تو و بکهیون.نفس نسبتا عمیقی کشید و چشمهاش رو محکم روی هم فشار داد:
+ خب؟-- هیچی... من میخواستم...
+ آره واقعیه.
واقعا نمیدونست چرا اجازه ی دخالت توی کارهاش رو به خودشون میدن:
+ مشکلی داره؟ به شماها مربوط میشه؟سهون از لحن تند و تیز چانیول تعجب کرده بود:
-- نه... منظوری نداشتم. ببخشید!با رسیدن بکهیون کنار آتش بحثشون به پایان رسید. هرکس خودش رو به کاری مشغول نشان میداد.
+ وونهو کجاست؟
توجه چانیول به وونهو باعث میشد بکهیون هربار بیشتر و بیشتر به این وضعیت شک کنه:
-- وونهو خوابیده... الان دیر وقته.عشق؟ تنها چیزی که سهون در رفتار چانیول نمیدید عشق بود! طرز برخوردش با بکهیون حتی از برخورد همیشگیاش با اطرافیان هم بدتر بود. آتشی که در نگاه چانیول میدید نه عشق رو نشون میداد نه هوس... تنها حسی که در چشمانش مشهود بود نفرت بود!
حق با جونگین بود. این وسط مشکلی وجود داشت که کسی جز خود چانیول از آن خبر نداشت ولی سهون هم با توجه به اتفاقات شب عروسی حدس هایی میزد.
ممکن بود کسی که چانیول از اوج جوانی تا به حال به دنبالش بود همین بکهیون باشد؟ یعنی تا این حد جرأت نزدیک شدن به چانیول رو داشت؟ و آن گمشده ی معروف وونهو بود؟
غیر ممکن نبود اما چقدر احتمال داشت کسی که این چنین جرمی مرتکب شده با خیال راحت کنار کسی که برای مدت ها به خونش تشنه بوده نشسته باشه؟
دیدن جونگین که دقیقا کنار لوهان ایستاده بود افکارش رو به هم ریخت.
لوهان متوجه حضورش کنار خودش شده بود اما بی حرکت ایستاده بود. قبل از اینکه حتی فکر کنه شاید جونگین کوتاه آماده باشه اینبار با یک تهدید روبهرو شد:
+ چی میشه اگه سهوون متوجه هدف این ازدواج بشه؟-- با من مشکل داری درست... اما متوجه نمیشم مشکلت با سهون چیه؟ فکر میکردم خیلی وقته دوستین.
YOU ARE READING
arbitrary life love
Romance«ChanBaek Ver.» زندگی برای همه برنامه ریزی شده بود. هر کسی به نوعی درگیر مشکلات بود تا جایی که همه چیز با بیشتر شدن مشکلات به هم ریخت. سکوت، سکوت و سکوت... بزرگترین اشتباه ممکن سکوت کردن بود! اما همه باید تاوان اشتباهات رو بپردازند... چه تلخ، چه شیر...