Part 30

130 30 1
                                    

هیچ نظری راجع به اینکه قراره از این به بعد چطور زندگی کنه نداشت. حواسش تمام این مدت پرت مردی بود که با آسودگی پشت میزش نشسته بود و دریغ از حتی نگاه کوتاهی به بکهیون!

تمام این چند ساعت نقشه ی نصفه نیمه رو روی میز پهن کرده بود اما نه تنها دلش به کار نمی‌رفت، حتی توانایی برداشتن مداد رو هم نداشت.

+ چی شده بیبی؟

نگاه متعجبش شامل حال چانیول شد. صفتی که به کار برده بود برای بکهیون تازگی داشت و همین موضوع باعث شد چند ثانیه توانایی صحبت کردن رو از دست بده.

-- چیزی نیست.

بدون اینکه سرش رو بالا بیاره گفت:
+ فکر نکن چون حواسم به کاره نمی‌فهمم اطرافم چه خبره! دقیقا دو ساعته بدون اینکه حتی مداد دست بگیری طوری به اون تیکه کاغذ خیره موندی انگار حکم اعدامته!

بکهیون از جا بلند شد و کنار میز چانیول ایستاد:
-- فقط نگرانم... نمیدونم قراره چطور ادامه بدیم یعنی خب...

بدون اینکه اجازه بده بکهیون حرفش رو تموم کنه روبه‌روش قرار گرفت و دست‌هاش رو دوطرف بدنش روی میز ستون کرد:
+ هی... فقط بسپارش به من. نیازی نیست نگران چیزی باشی و فقط اون پسر گستاخ رو برگردون چون من از این بکهیون ساکت و سربه زیر خوشم نمیاد!

سکوت بکهیون باعث شد برای عوض کردن بحث تلاش کنه:
+ نمیخوای چک کنی یه وقت کسی زیر میز نباشه؟

-- دیوونه!
به چشم‌های چانیول که شیطنت رو فریاد می‌زدند خیره شد:
-- میخوای باور کنم این میز بلااستفاده مونده؟

+ خب... تا الان مونده بود... اما از الان به بعد نه!

گشاد شدن چشم های بکهیون برابر شد با حرکت دست های چانیول تا زیر باسنش و قرار گرفتنش روی میز!

دست‌هاش ناخواسته دور گردن چانیول حلقه شد و قبل از اینکه فرصت اعتراض به وضعیت موجود رو داشته باشه لب‌هاش اسیر لب‌های چانیول شد!

چند ثانیه طول کشید تا چشم‌هاش بسته بشه و برای دومین بار خودش رو به مرد روبه‌روش بسپاره.

سرش رو کج کرد تا تسلط بیشتری داشته باشه و لب پایین بکهیون رو گاز محکمی گرفت. صدای ناله ی ضعیفی که از بین لب‌هاش در رفت و به گوش چانیول رسید نیشخند پیروزمندانه ای روب لب‌هاش نشوند.

بیشتر روی بدنش خم شد و بکهیون متقابلاً دست‌هاش رو محکم تر دور گردنش حلقه کرد. بیشتر به چانیول چسبید تا از برخورد احتمالی با مانیتور و به هم ریختن میز جلوگیری کنه.

طوری میبوسیدش که انگار چندین سال در صحرای بی آب و علف، سراب دیده و حالا به آب رسیده!

بدن ریزه میزه ی پسر بین دست‌های قدرتمندش برای دسترسی به اکسیژن تقلا می‌کرد تا زمانی که چانیول بالاخره به جدا شدن ازش رضایت داد.

arbitrary life love Where stories live. Discover now