Part 36

129 32 1
                                    

شرکت از همیشه خلوت تر بود. جونگین بدون حرف بین راهرو ها قدم میزد و تمام فکرش درگیر اتفاقات اخیر بود.

توجهش به لوهان که مشغول تایپ کردن چیزی بود جلب شد و روبه‌روش قرار گرفت.

+ صبح بخیر!

بدون اینکه سرش رو بالا بیاره جواب داد:
-- صبح بخیر آقای کیم.

سرش رو سمت مانیتور برد و متوجه شد لوهان در حال ترجمه ی یکی از قرارداد های قدیمی برای بخش بایگانی بود.

+ تو با کیونگسو حرف زدی درسته؟

انگشت های لوهان چند لحظه روی کیبورد متوقف شد.

+ غیر ممکنه که خودش اینقدر یکدفعه ای نظرش عوض شده باشه.

میدونست تا موقعی که جوابش رو نده ولش نمیکنه:
-- آره من باهاش حرف زدم چون داشت تصمیم اشتباه می‌گرفت.

طرز نگاه جونگین تغییر کرد:
+ از مشکلش خبر داشتی نه؟

لوهان سری تکون داد و خودش رو مشغول به کارش نشون داد تا شاید جونگین دست از سرش برداره.

+ چرا شرکت اینقدر خلوته؟

چشم‌هاش از تعجب گشاد شد:
-- آقای کیم حالتون خوبه؟ امروز روز ازدواج بکهیون و چانیوله! انتظار دارید وقتی رئیس شرکت نیستن اینجا شلوغ باشه؟

تازه به یاد آورد و دستی به صورتش کشید. زیر لب تشکری کرد و راه آمده رو برگشت. سمت اتاق چانیول رفت و وقتی دختر دیگری رو به جای یونا دید اعصابش بیشتر از قبل به هم ریخت.

+ خانوم کیم کجان؟

دختری که پشت میز بود به احترامش بلند شد:
-- امروز جشن ازدواجشونه. مرخصی گرفتن.

مغزش سوت کشیده بود. فقط خدا میدونست داره چه اتفاقی ميفته و البته چانیول! با تکون دادن سرش تایید کرد:
+ میشه تو اتاق برادرم منتظر بمونم تا برگرده؟

-- حتما. بفرمایید.

وارد اتاق شد و پشت میز نشست. سیستم رو روشن کرد و وارد پوشه ی نقشه های نیمه کاره شد. چانیول دوتا از نقشه ها رو تکمیل کرده بود! پس اشتباه کرده بود. فکر می‌کرد شاید چانیول تمام وقتش رو خونه ی خودش گذرونده که برای شام پیش پدرش نرفته اما چانیول تمام مدت توی شرکت بود.

سیستم رو خاموش کرد و از جا بلند شد که سفیدی چیزی از زیر کیبورد نظرش رو جلب کرد. کاغذ رو بیرون کشید و متوجه سی‌دی داخلش شد. با یکدفعه باز شدن در اتاق، سریع پاکت رو داخل جیبش گذاشت.

-- با آقای پارک تماس گرفتم. ایشون گفتن امروز شرکت نمیان.

لبخند محوی زد:
+ باشه پس منم میرم خونه. امروز سرمون شلوغه. فقط اگه اتفاقی افتاد اول با من تماس بگیرید.

arbitrary life love Where stories live. Discover now