ep13

2.7K 668 144
                                    


جونگکوک در طی همین یک روز چیزی رو متوجه شده بود: پارک تهیونگ علاوه بر کیوت ترین پسر دنیا بودن، رو مخ ترین هم بود!
چون لعنتی، کدوم احمقی ساعت چهار شب ویدیوکال میگیره و حتی به خودش زحمت نمیده که یک هندزفری کوفتی تو گوشش بچپونه؟

نیم ساعت تمام هرهر و کرکر های تهیونگ و لاس زدن های پسر پشت خط که مطمئنا آلفا بود و لحجه ی مزخرفی داشت رو تحمل کرده بود و وقتی صبرش به حد نصاب رسیده و از امگا خواسته بود تماس رو قطع کنه، پسر کوچکتر فقط صدای گوشی رو پایین تر آورده و داد زدن هاش به پچ پچی تبدیل شده بود که برای مغز جونگکوک مثل سوهان عمل میکرد و صدای آروم خنده هاشون خیلی بیشتر اعصابش رو خط خطی میکرد!

می تونست متوجه دل و قلوه دادن ها و لاس زدن های محسوس اون دو نفر بشه؛ اما به جز یه پیس پیس محو و رو مخ چیزی نمی فهمید.شرایط فوق العاده ای بود.
تا چند دقیقه ی قبلش نمی تونست بخاطر سر و صدای هم اتاقیش بخوابه و الان فضولی لعنتی مثل خوره آزارش میداد.

یعنی آلفای پشت خط دوست پسر تهیونگ بود؟
اخمی کرد.
«آقای بیون از من خواسته مراقبش باشم!پس حق نداره دوست پسر داشته باشه!»
سری تکون داد.
این بهونه برای حس بدش کاملا منطقی به نظر می رسید. بدنش رو روی تخت چرخوند و به پهلو رو به امگا خوابید و به لبخند زیبایی که به آلفای پشت خط تقدیم می‌ کرد خیره شد. چطور وقتی حتی مسواک نزده بود لبخند مستطیلیش انقدر درخشان به نظر می رسید؟

با یادآوری مسواک نزدن پسر با انزجار صورتش رو جمع کرد. یکی دیگه از عواملی که باعث میشد به تهیونگ لقب «رو مخ» بده، شلختگی و بی توجهیش به نظافت بود و این برای جئون جونگکوکی که رگه هایی از وسواس خفیف رو از مادرش به ارث برده بود حکم مرگ رو داشت.

وقتی صبح پدر تهیونگ رو دیده بود که خیلی منظم و اتوکشیده به نظر میرسید انتظار نداشت مجبور بشه شب برای اینکه پسر احمق کوچیکتر رو راضی به مسواک زدن بکنه انقدر مکافات بکشه؛ البته لازم به ذکره که موفق هم نشده بود.

برخلاف آقای پارک کوچک ترین اثری از انظباط توی اون پسر دیده نمی شد. از لباس هایی که به دو روز نکشیده همه ی اتاق رو پر کرده بود و چشم های بازش توی ساعت چهار و نیم نصف شب می شد این رو فهمید.

برعکس جونگکوک که احساس می کرد اگه همین در همون لحظه نخوابه می میره، تهیونگ با سرزندگی برای مخاطبش حرف میزد و این نشون میداد شب بیداری کار همیشگیشه.

در کل با توجه به مشاهدات جونگکوک، هم اتاقیش تمام شرایط لازم برای رفتن توی لیست «افراد رو مخ و اعصاب خورد کن در زندگی یک جئون» رو داشت؛ اما یک چیز این وسط درست نبود. چیزی کم، و یا شاید اضافه بود؟
نمیتونست منکر شیرینی اون امگای لعنتی بشه چون اون موجود لعنتی کثیف به طرز خطرناکی بامزه بود. خیلی خطرناک، جوری که حتی کار های خیلی عادیش مثل خمیازه کشیدن هم توی چشم جونگکوک با نمک میومدن. از نظر جونگکوک اون امگا و هرچی بهش مربوط بود عجیب و ترسناک بودن.

AmbitiousTempat di mana cerita hidup. Terokai sekarang