ep22

2.4K 658 159
                                    


چانیول معذب روی صندلی گرون قیمت تکون خورد و صاف تر نشست. نگاه های خیره ی بکهیون و اون آلفای نچسب به شدت آزارش میدادن. سعی کرد خودش رو به بروشوری که روی میز وسط دفتر بود علاقه مند نشون بده تا مجبور نباشه با هیچکدومشون چشم تو چشم بشه.

بکهیون با دیدن عذابی که آلفا تحمل میکرد لبش رو گزید و صداش رو صاف کرد. کمی روی میزش خم شد و نگاه نافذش رو بین دو مرد دیگه چرخوند.
- خب آقایون، اگه مایلید شروع کنیم.

آلفای بزرگتر نفسش رو با آسودگی بیرون داد و راحت تر نشست.
- بفرمائید شروع کنید.
جینیونگ نگاه کنجکاوش رو از آلفای هیونگش گرفت و به بکهیون داد.
- شروع کنیم آقای بیون...

امگا لبخند کوتاهی زد و برگه های -همیشه صاف- زیر دستش رو طبق عادت صاف کرد. صورتش رو به سمت جینیونگِ کنجکاو چرخوند و اون رو مورد خطاب قرار داد.
- خب...اقای پارک فکر کنم شما از دلیل اینجا بودنتون اطلاع ندارین. من ازتون خواستم بیاین چون میخوام یه بخشی از این پروژه رو به شما بسپرم...

آلفای جوان لبخند دندون نمایی زد و سرش رو کمی کج کرد. این حرکتش از نظر چانیول لاس گونه و زننده بود.
- باعث افتخاره!

چانیول نامحسوس صورتش رو در هم کشید و چشم هاش رو چرخوند. پارک جینیونگ چه آلفای بکهیون بود چه نبود، از نظر چانیول بیش از حد لاشی و منفور بنظر میرسید.

بکهیون با لبخند نگاهش رو‌ از جینیونگ گرفت و به مرد قدبلند و اخمو داد. چهره ی درهمش نشون دهنده ی نارضایتیش بود و بکهیون اونقدر تحت تاثیر جذابیت‌ ابروهای توی هم گره خوردش بود که متوجه دلیل این عدم رضایت نمیشد. لحظه ای با فکر به اینکه دلیل این نارضایتی آلفا حضور آلفای دیگه باشه قلبش از خوشی لرزید.

لبخندی که بخش جدا نشدنی صورتش بنظر میرسید رو عریض تر کرد و نامحسوس نفس عمیقی کشید. با اینکه رایحه ی آشنای جینیونگ با رایحه ی آلفای مورد علاقش به مشام میرسید، تنها چیزی که امگای خسته میتونست بهش فکر کنه رایحه ی آلفای خودش بود. سعی کرد تمرکزش رو به دست بیاره و به حرف اومد.
- شما آقای پارک، شما به عنوان نماینده و سفیر شرکتتون توی این همکاری حضور دارید پس بهتره با همکارم آشنا بشید...

بین صحبت های بکهیون، در دفتر باز شده و منشی همراه با سینی قهوه وارد شده بود. بکهیون در پایان حرفش به جینیونگی که با بی شرفی به صورت منشی چا زل زده بود اخم کرد. اخم بکهیون به چانیولی که نگاهش رو بین اون سه نفر میچرخوند سرایت کرد و باعث شد آلفای درونش از خشم بغره. بکهیون چرا باید به لاس زدن اون آلفا با امگا های دیگه واکنش نشون میداد؟

امگا نگاه بی حوصلش رو از دونسنگ وقت نشناسش گرفت و نفسش رو کلافه فوت کرد.
- میتونین برین خانم چا!
خطاب به منشی سرخ شده دستور داد و نفس عمیقی کشید. متوجه رایحه ی تلخ آلفای دیگه شد و با استرس لبش رو گاز گرفت. آلفا عصبانی و ناراضی به نظر می رسید و به احتمال زیاد بکهیون دلیل این موضوع بود. آلفا از حضورش در کنار بکهیون خوشحال نبود. صدای مضطربش رو بار دیگه صاف کرد و نگاه عذرخواهش رو به چانیول داد.
- بله میگفتم...
با دست به جینیونگ اشاره کرد و ادامه داد:
- ایشون همکارم پارک جینیونگ هستن و قراره توی این پروژه کمکتون کنن.

AmbitiousМесто, где живут истории. Откройте их для себя