special part I - interview

2.3K 517 145
                                    

مصاحبه ی (مثلا) هیجان انگیز با زیبارویان امبیشز⁦(◕ᴗ◕✿)⁩

"بیاین با سوالات ساده شروع کنیم، غذای مورد علاقتون چیه؟"
چانیول: دوکبوکی های مخصوص خودم. شرط میبندم تهیونگ هم باهام موافقه!
بکهیون: قبلا خیلی مک‌دونالد میخوردم ولی جدیدا سالم غذا میخورم (مکث میکنه) برنج هم زیاد میخورم.
تهیونگ:(بلافاصله جواب میده)‌ الان واقعا پاستا میخوام!راستشو بخواین هرچیزی به جز دوکبوکی های آپام! خب... شما اینو بهش نمیگین نه؟
جونگکوک: گوشت. تقریبا همیشه برای خوردن بولگوگی آماده ام.
جوهان:(چشمک میزنه) تویی که داری اینو میخونی.

"برای مسافرت کجا رو انتخاب میکنی؟"
چانیول: ژاپن. یک بار برای سفر کاری رفتم؛ اما وقت نشد برم چشمه های آب گرم... دلم میخواد حتما یکبار دیگه برم! یونگ عی میگه برای کمرم مثل معجزه میمونه.
بکهیون: فرقی نداره، فقط یه سفر آرامش بخش!
جونگکوک: میخوام به یه شهر تاریخی برم. رم چطوره؟
تهیونگ: آمریکا... کانادا... فرانسه! البته قبلش باید رو انگلیسیم کار کنم... (آه میکشه)

"اگه قرار بود به عنوان یه موجود دیگه بدنیا بیاین دوست داشتین چی باشین؟"
چانیول: موجود دیگه؟! راستش من همیشه دلم میخواست تناسخ پیدا کنم... اما به عنوان یه قهرمان! (میخنده)
جونگکوک: یه حلزون. کسی از اونا انتظار زیادی نداره.
تهیونگ: میخواستم یه گربه باشم. فقط میو میو.
بکهیون: (فکر میکنه) شاید یه پاپی؟... من عاشق پاپی هام!

"بزرگ ترین فوبیات؟"
جونگکوک: مسلما ارتفاع!
تهیونگ: هر موجود کوچولویی که پرواز کنه!! صبر کن... و پرنده ها! هر موجود پر داری باعث میشه بخوام عوق بزنم. (ادای گریه کردن در میاره)
بکهیون: سوسک!
چانیول: فک کنم اینکه تو یه جمع ضایع بشی بدترین چیزه.

"چندتا بچه میخوای؟"
چانیول:تو تربیت همین یکی موندم
بکهیون:(لبخند میزنه و سکوت میکنه)
تهیونگ: بچه ی بیشتر یعنی عملیات بیشتر و این یعنی هرچی بیشتر بهتر!
جونگکوک: (سرفه میکنه) آم... خب... سه تا فکر میکنم... یه دختر و دو تا پسر...

"چیزی که الان بیشتر از همه چیز دلت میخواد؟"
تهیونگ: دیدن تتوهای سونبه! اون کشیش لعنتی حتی جلوم با رکابی هم نمیگرده!!
بکهیون: اگه بخوام بشمرم... خواب کافی، وقت کافی و آرامش‌خاطر!
چانیول: قهوه! و اینکه پسرم یکم به زندگیش سروسامون بده!
جونگکوک:میخوام برم خونه!

"یه راز خجالت آور؟!"
چانیول: من تا چهارده‌سالگی به بابانوئل باور داشتم!
بکهیون: چه از این خجالت آور تر تو یه سایت مادر و فرزند اکانت ساختم و هراز گاهی چکش میکنم!
جونگکوک: یه بار تو مستی یه ویدیو کاملا لخت از خودم گرفتم که نباید دست کسی بیوفته. جالبه که تاحالا پاکش نکردم!
تهیونگ: فک کنم اگه بگمش بابام خونه راهم نده!

"اگه قرار بود خودت داستان زندگیت رو بنویسی کجاهاش رو تغییر میدی؟"
چانیول: درواقع فکر نکنم زندگیم به عنوان یه داستان خیلی جالب بشه...
تهیونگ: زودتر موهامو رنگ میکردم.
بکهیون: فقط میتونم یه جاش رو تغییر بدم؟
جونگکوک: فکر کنم با خیلی ها دوست نمیشدم(کاملا منظور دار)

"اگه قرار بود یه کرکتر فیلم/کتاب باشین دوست داشتین کی تو کدوم فیلم/کتاب باشین؟"
بکهیون: دوست داشتم یکی از اون کرکترای خوشبخت تو یه فیلم یا کتاب با ژانر زندگی روزمره باشم... الان چیزی به ذهنم نمی‌رسه!
جونگکوک: میتونم آیرن من رو انتخاب کنم؟
تهیونگ: جودی ابوت...هه هه(if you know you know)
چانیول: شاید اگه اتیکاس فینچ* بودم میتونستم پدر و الگوی بهتری باشم.

"بکهیون رنگ موی الانت رو دوست داری؟ در آینده ممکنه بخوای رنگش کنی؟"
بکهیون: رنگ موهام سیلوره و بنظر خودم خوبه؛ اما از وقتی تهیونگ موهاش رو بنفش کرده منم دارم بهش فکر میکنم. به رنگ بنفش... میدونین، بنظرم اگه موهامون همرنگ باشه بامزه میشه!

"تهیونگ، اگه قرار باشه یه حیوون خونگی داشته باشی دوست داری چه حیوونی باشه؟"
تهیونگ: مسلما گربه! همونطور که قبلا گفتم میو میو.

"بکهیون، اگه چانیول قبولت نکنه چی؟"
بکهیون:(سعی میکنه لبخندش رو نگه داره) بیاین درمورد اتفاقاتی که هنوز نیفتاده حرف نزنیم.(ناخواسته میلرزه)

"چانیول، چی میشه اگه یه روز تهیونگ با یکی جفت بشه؟"
چانیول:(لبخند ترسناکی روی صورتش میشینه) نمیدونم... بهرحال آدم یک روز بدنیا میاد و یک روز میمیره و این برای همه ی ما صدق میکنه، حتی جفت آینده ی تهیونگ!

"بکهیون، شماره ی تهیونگ رو با چه اسمی تو موبایلت سیو کردی؟"
بکهیون: عدس کوچولو(خجالت زده میخنده)وقتی هنوز اندازه ی یه عدس خیلی خیلی کوچیک بود پیش خودم با این اسم صداش میزدم.

"جونگکوک، به عنوان کسی که ازش سوالی ندارم حرف آخر رو تو بزن داداشم."
جونگکوک: خیلی خب...ممنون که تا اینجا به این داستان عشق دادین! ما همه عاشقتونیم.(از طرف نویسنده و همه ی کرکترا براتون بوس هوایی میفرسته)

(تلویزیون خاموش میشه)
(تلویزیون دوباره روشن میشه)

(تلویزیون خاموش میشه)(تلویزیون دوباره روشن میشه)

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

اینو یادم رفته بود
(تلویزیون دوباره خاموش میشه)

~~~~~~~~~~
* اتیکاس فینچ یکی از شخصیت های کتاب کشتن مرغ میناست. اگه بشناسیدش میدونین چرا چانیول میخواد پدری شبیه به اون باشه ( لطفا بشناسیدش دیگه:‹ سعی کردم از کرکترایی که اکثرا میشناسیم استفاده کنم)
~~~~~~~~~~

میدونم از بیشتر سوال هایی که پرسیده بودین استفاده نکردم؛ اما سوال ها اکثرا چیز هایی بودن که توی ادامه ی داستان به جوابشون میرسیم🥺پس لطفا ناراحت نشین🙁
من این مصاحبه رو برای این گذاشتم که با کرکتر ها بیشتر آشنا شین:)
امیدوارم به خواسته ام رسیده باشم🌝
بوس به همتون💘
خیلی خیلی ممنون که به امبیشز عشق میدین و ازش حمایت می‌کنین💗

AmbitiousTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon