ep15

3.2K 679 196
                                    

★این پارت اسمات داره اگه دوست ندارین از جایی که علامت زدم نخونین★

سخنان پایانیمو بخونین خیلی مهمن✨

~~~~~~~~~

توی طبقه ی اول آپارتمان متروکه منتظر پشت بکهیونی که به طرز عجیبی اون روز بوی خوبی می داد، ایستاده بود تا با کلید در قدیمی و زوار در رفته ی واحدش رو باز کنه و وارد بشن. بعد از مدتی کلنجار رفتن و کشتی گرفتن، قفل قدیمی با صدای تقی باز شد و پسر کوچیکتر مجبور شد برای باز کردن در، با بدنش بهش فشار وارد کنه و صدای جیغ لولای زنگ زدش رو در بیاره.

آلفا نفس عمیقی کشید و برای کمک به امگا جلو رفت و با یک فشار در رو به داخل باز کرد. دوباره قدمی به عقب برگشت تا بکهیون زودتر وارد بشه و خودش پشت سرش داخل شد.

آپارتمان بیست متری بکهیون بوی نم و کهنگی می داد.
گوشه ی اتاق آشپزخونه خیلی کوچیکی که به نظر چانیول برای یک نفر هم تنگ میومد قرار داشت و سمت چپ خونه دری که حدس میزد حموم و دستشویی باشه به چشم می خورد. زمینش با کفپوش ارزون قیمتی با بی دقتی کاور شده بود و سوییت قدیمی با یک کاناپه دو نفره ی رنگ و رو رفته، یک تلویزیون قدیمی،رخت خواب هایی که بی نظم تا شده بودند، یک یخچال کوچیک یک نفره و چیزی که بنظر چانیول کمد برزنتی میومد اما در حد انفجار پر بود، شکل یک خونه رو به خودش گرفته بود. حداقل اگه سرمای ترسناک خونه در نظر گرفته نمی شد، اونجا شبیه یک محل زندگی به نظر می رسید و این خیال چانیول رو تا حدودی راحت می کرد و یکی از نگرانی های بزرگش بر طرف می شد.

- کمکم میکنی تشکمو پهن کنم؟دستام جون ندارن...

بکهیون طی یک حرکت ناگهانی خودش رو به آلفا چسبوند و همونطور که نفس های داغ و عمیقش رو زیر گوشش رها می کرد ازش کمک خواست. چانیول با اکراه بدون اینکه به رفتار عجیب بکهیون دقت کنه امگای آدامسی رو از خودش جدا کرد و روی کاناپه نشوندش.
- برات درستشون میکنم

به سختی تشکی که پنپه هاش گوله گوله شده بود و سنگین تر بنظر می رسید رو پهن کرد و بعد از گذاشتن بالشت و پتو دوباره سمت بکهیون برگشت و با گرفتن زیر بغلش کمکش کرد تا بلند بشه.
- بخواب بکهیون، میرم برات آب بیارم

پسر کوچیکتر رو روی تشک گذاشت و خودش به سمت یخچال کوچیک گوشه ی اتاق رفت و درش که از کهنگی به زردی می زد رو باز کرد. به طرز عجیبی دمای اتاق از دمای یخچال پایین تر بنظر می رسید. آهی کشید و پارچ آب رو برداشت و باهاش تنها لیوانی که داخل آشپزخونه یافت می شد رو پر کرد و دست بکهیون داد.

- چجوری میتونم اینجارو گرم تر کنم؟باید برم موتور خونه؟چون بنظر میاد پکیج خرابه

پسر امگا همون‌طور که سعی میکرد موقع برگردوندن لیوان بیشترین تماس پوستی رو ایجاد کنه بعد از لحظه ای مکث جواب داد.
- لازم نیست زحمت بکشی...خیلی وقته خرابه، درست کردنشم پول میخواد...

AmbitiousWo Geschichten leben. Entdecke jetzt