بدن لعنتیش دیگه داشت کم میاورد و حق هم داشت!
کدوم آلفایی وقتی توی دوره ی راتشه با چهار پنج تا قرص کاهش قوای جنسی معمولی و استفاده از دستاش راضی میشه؟
اونم نه یک بار،نه دو بار، چانیول بالای شونزده سال بود که اینجوری رات هاش رو میگذروند و نمیدونست تا کی بدنش دووم میاره و میتونه غریزه ی کوفتیش رو سرکوب کنه، چون لعنت بهش! اون همین الانش هم ناجور کم آورده بود و گرگ ندید پدیدش باعث میشد فرومون تک تک امگاهای اطراف رو به وضوح احساس کنه.نفس عمیقی کشید. شاید چند ساعت خواب میتونست به خودش و گرگش کمک کنه تا آروم بشن. البته این فقط یه خیال بیخود بود و وقتی دو ساعت بعد شال و کلاه کرده مثل کسی که عقلش رو از دست داده از خونه بیرون میزد تا قانون چندین و چند سالش رو بشکنه اخرین چیزی که وجود داشت آرامش بود چون پارک چانیول میرفت کاری رو انجام بده که میدونست قرار براش پشیمونی به بار بیاره.
فرشته رو شونه راستش با رو مخ ترین حالت ممکن دهنش رو به گوشش چسبونده بود و پچ پچ میکرد و روی مغزش خط مینداخت.
«نمیتونی این کار رو بکنی چانیول. به بکهیون فکر کن و برگرد خونه. این کار اشتباهه.امگایی که پیدا میکنی تا باهاش بخوابی جفتت نیست»و اون طرف شیطان روی شونه ی چپش خیلی مودب نشسته و با صدای شیرینی براش سخنرانی میکرد و چانیول هر لحظه مصمم تر میشد.
«تا کی قرار مثل پدر روحانیا بشینی توی خونه بچه داری بکنی جناب پارک؟صبرم حدی داره.چرا خودت رو برای امگایی مثل اون که معلوم نیست بعد تو با چند نفر بوده به سختی میندازی؟تو به عنوان یه مرد بالغ از نیاز هات غافل شدی. بیا بریم خوش بگذرونیم! به حرف اون عفریته گوش نده»از اونجایی که تاحالا پاش رو توی بارای اطراف نگذاشته بود دست به دامن مپ شد و بیست دقیقه بعد جلوی ورودی یک بار متوسط رو به پایین ایستاده و مشغول جمع کردن عزمش بود.
«برو جلو! نمیتونی این همه راهو برگردی!قبل از اینکه راتت شدید تر بشه یکی رو پیدا کن»بیرون اومدنش وقتی توی دوره ی راتش بود جزو خطرناک ترین کار های ممکن محسوب میشد؛ اما چانیول ریسکش رو به جون خریده بود و قطعا راهی برای برگشت وجود نداشت.
نفس عمیقی کشید و وارد بار شد.فضای متشنج و تاریک بار اون اون رو میترسوند. به خاطر راتش شامش قوی تر شده بود و ترکیب رایحه ی شراب های مختلف و افراد حاضر در بار داشت حالش رو به هم میزد.
- تنهایی آلفا؟با صدایی درست پشت سرش به عقب برگشت و نگاهی به امگای مونث انداخت. امگا موهای بلند نقره ای رنگی داشت و نیم تنه و دامنی که به تن داشت کاملا بدنش رو در اختیار چشم های آلفا قرار میداد؛ اما چشم های چانیول هرجایی میگشت به جز قسمت های برهنه ی بدن امگای رو به روش.
- هی تو تو راتتی! مگه نه؟بدون حرفی سرش رو برای تایید تکون داد و گیج به اطرافش نگاه کرد. به طرز عجیبی خودش رو وصله ی ناجور اون جمع عظیم میدید.

KAMU SEDANG MEMBACA
Ambitious
Fiksi Penggemarپارک چانیول هجده سال پیش باخته بود، به اون امگای اغواگر با چشمهای شیطون و بیرحم. آره، بیرحم بهترین توصیف برای اون چشمها بود. چشمهایی که در نگاه اول با نهایت بیرحمی مجذوبت میکردند طوری که هیچوقت نمیفهمیدی کی درونشون غرق شدی. پارک چانیول هجد...