لوهان روی مبل نشسته بود و به جونگکوک نگاه میکرد که با اخم های تو هم رولت تخم مرغ رو میجوید و مشکوک نگاهش میکرد. جونگکوک چشم هاشو ریز کرده بود و به نظر میومد میخواد چوب های غذاخوری رو مثل سیخ توی چشم لوهان فرو کنه.
تهیونگ نگاهی به اخم های در هم جونگکوک کرد و خطاب به لوهان گفت:
- خب نامجون بهت چیا گفته؟لوهان نفس عمیقی کشید و نگاهش رو از جونگکوک گرفت:
- اون گفت خیلی عجله داره و نمیتونه برام کامل توضیح بده. یه برگه با آدرس بهم داد و گفت تو اونجا زندگی میکنی و نیاز به بادیگارد داری.جونگکوک خودش رو جلو کشید:
- چقدر حقوق میگیری؟دست یونا محکم پشت گردنش نشست و آخش در اومد.
- این سوالیه که وقتی با یکی آشنا شدی باید بپرسی؟ بی تربیت..تهیونگ سرفه ای کرد و رو به لوهان گفت:
- میتونم تنها باهات صحبت کنم؟لوهان در جا از روی مبل بلند شد:
- البته البته.
انگار که میتونست از جونگکوک و هاله ترسناک دور و برش فرار کنه.تهیونگ گوشه سوییت رفت و سعی کرد چشم های جونگکوک رو که لیزر پرتاب میکردن نادیده بگیره. یونا گوش جونگکوک رو گرفت:
- غذاتو بخور دیگه!جونگکوک حرصی نفس کشید و رولت رو با چاپستیکش تکه کرد:
- نونا من از این پسره خوشم نمیاد.یونا خونسرد لیوان آبش رو سمت دهانش برد:
- اینو که خودشم فهمید.جونگکوک لباشو به طرف بالا خم کرد:
- واقعا میخواد با تهیونگ زندگی کنه؟یونا تکه رولت تخم مرغ رو با دست توی دهنش چپوند:
- تو رو سننه؟جونگکوک اخم کرد:
- نونا!یونا شونه بالا انداخت:
- خب واقعا مگه چیکاره اشی؟ اصلا فکر کردی شاید گاهی از رفتارات معذب شه؟جونگکوک دستش رو روی قفسه سینش زد:
- من دوستشم دوستش!یونا لقمه اشو قورت داد:
- اونم اینو قبول داره؟جونگکوک بادی به غبغب انداخت:
- معلومه!یونا سری از تاسف تکون داد و مشغول خوردن شد. اون طرف سوییت نزدیک پنجره، تهیونگ با لوهان صحبت میکرد. لوهان پشت به یونا و جونگکوک ایستاده بود تا نخواد با اون پسر اخموی مو سیاه چشم تو چشم بشه.
تهیونگ گفت:
- من نمیخوام فضولی کنم یا بهت بی احترامی کنم ولی میشه بهم بگی نامجون برای اینکه بیای اینجا چقدر بهت پول داده؟لوهان لبخند زد:
- خودشم گفت آخرش اینو میپرسی و گفت بهت بگم قضیه بادیگارد رو به عهده خودش بذاری و فکر کنی من یه دوستم که قراره یه مدت کنارت زندگی کنم همین:)
YOU ARE READING
𝘽𝙡𝙪𝙚 𝘾𝙪𝙥𝙘𝙖𝙠𝙚𝙨 ▪︎𝘷𝘬𝘰𝘰𝘬▪︎
Fanfiction•کاپ کیک های آبی• - غش کردی. ندیده بودم یکی با دیدن خروس غش کنه! - به حیوونا عادت ندارم. - فوبیا داری؟ تهیونگ بی اختیار غرید: - عادت ندارم! ژانر: عاشقانه🍉روزمره🌊فلاف🧁طنز🧃 یه کوچولو انگست🌧هپی اند🐓 کاپل: ویکوک، هونهان( اسمات نداره💙) و بلو اول ب...