52 | چسب زخم بلوبری

4.1K 1K 556
                                    

- آخ.. آیی!
تهیونگ با درد صورتش رو جمع کرد و نق زد. جونگکوک لب هاش رو گرد کرد تا زخم گوشه لب پسر رو فوت کنه:
- یکم دیگه مونده. بذار روی این یکی هم بزنم.

و گوش پاک کنی که به بتادین آغشته شده بود رو با ملایمت روی خراش گونهٔ پسر کشید. تهیونگ لبش رو گاز گرفت:
- یواش!

- داری میگی این که از دیدن یه خروس غش میکنه، هیونگوون رو زده!؟ همین!؟
یونا با چشمهای گرد شده پرسید و به تهیونگ اشاره کرد.

تهیونگ اخم کرد:
- مگه چمه!؟

جونگکوک چسب زخم بچگونه با طرح بلوبریِ خندان رو روی گونه تهیونگ چسبوند و حین عقب کشیدن دستش، با سر انگشت هاش پوست کبود پسر رو نوازش کرد:
- آره زدش. انقدر محکم که صورتش داغون و خونی شد!

هوجین سرش رو از لای کتاب کمیکش بیرون آورد:
- یه خروس از اراذل ترسناک تره؟!

تهیونگ با شونه های افتاده لب زد:
- اون چنگ میندازه. قرمز و وحشی عه!

خانم سونگ جلو اومد و بالای سر پسرها ایستاد:
- زخم جدی که برنداشتین؟ اون پسره کجا رفت؟

تهیونگ با لبخند به جونگکوک که پایین پاش نشسته بود و وسایل رو جمع میکرد، نگاه کرد:
- جونگکوک بهش سیلی زد. بعدم با اون دوتا رفیقای عوضیش هم کتک کاری کرد و فراریشون داد.

سکوت..

هوجین کتاب کمیک اسپایدرمن ـش رو کنار گذاشت:
- هیونگ؟ راست میگه؟ زدیشون؟

جونگکوک جعبه رو برداشت و آب دهنش رو قورت داد. به آرومی سر تکون داد. تهیونگ لبخند آرامش بخشی به پسر زد که اون نفس رو با آسودگی بیرون داد. جونگکوک خواست جعبه رو به آشپزخونه ببره که مادرش جلوش رو گرفت. خانم سونگ محکم پسرش رو بغل کرد. اونقدر محکم که جونگکوک نزدیک بود از شدت احساساتی شدن اشک توی چشمهاش جمع بشه. از این که تموم مدت مادرش رو نگران خودش کرده بود شرمنده بود ولی از طرفی هم خوشحال بود که حالا تونسته اون رو از دل نگرانی دربیاره.. البته به لطف تهیونگ.

- خوب کردی. با اینقدر میزدیشون که نتونن راه برن!
زن دستش رو توی موهای پسرش کشید و گفت.

تهیونگ لبش رو داخل دهنش کشید. آخرین باری که مادرش بغلش کرده بود کی بود؟ یادش نمیومد و همین باعث شد معدش کمی تیر بکشه. مادرش همیشه زبونی میگفت که نگرانشه، اینطور نبود که به تهیونگ محبت نکنه ولی خب اون هیچ وقت.. مثل مادر جونگکوک نبود.

- بیا اینجا پسر.
صدای خانم سونگ بود که داشت به تهیونگ اشاره میکرد. تهیونگ با سردرگمی نگاه کرد:
- بله؟

- چرا مثل مرغ نگاه میکنی؟ پاشو بیا اینجا دیگه!
زن گفت و به دست های بازش اشاره کرد.

جونگکوک از بغل مادرش عقب کشید و دست تهیونگ رو گرفت. پسر بزرگتر، سردرگم از جا بلند شد و جونگکوک اون رو به سمت مادرش کشید. وقتی خانم سونگ تهیونگ رو بغل کرد، پسر تازه به خودش اومد. نفس حبس شدش رو به آرومی بیرون فرستاد و کم کم دست هاش رو بالا آورد و اون هم، زن رو بغل کرد.

𝘽𝙡𝙪𝙚 𝘾𝙪𝙥𝙘𝙖𝙠𝙚𝙨 ▪︎𝘷𝘬𝘰𝘰𝘬▪︎Where stories live. Discover now