50 | یه گاز من، یه گاز تو

4.4K 1K 435
                                    

سلم👀
نمیدونم چرا جدیدا چهارشنبه ها تبدیل پنجشنبه میشن... شایدم پنجشنبه ها تبدیل به چهارشنبه میشن:)

_________________________________________

تهیونگ با چشم های گرد به لوهان نگاه کرد:
- چی!؟ کی اینو بهت گفت!؟

لوهان نفس عمیقی کشید:
- همون روزی که رفتی، یکی اومد گفت اون سوییت رو از صاحبش خریده و میخواد تخلیه اش کنیم.

چشم های تهیونگ ریز شد:
- احتمالا یه مرد لاغر با عینک مستطیلی پهن نبود؟ که ادکلنش بوی چای سبز میداد!؟

لوهان پلکی زد:
- اوه آره.. میشناسیش!؟

تهیونگ چند دونه انگور رو با هم ریخت توی دهنش و تند تند جوید:
- معلومه! اون دست راست بابام و رانندهٔ منه- بود! باورم نمیشه.. بابام اونجا رو خریده که نتونم برگردم داخلش!؟

سهون نگاه پوکری به تهیونگ کرد:
- مشکل بابات چیه؟ خب تو میتونی یه خونهٔ دیگه اجاره کنی!

تهیونگ آهی کشید و چشم هاش رو بست. نه نمیتونست. از پس اجاره اون اتاق کوچولو و درب و داغون هم به زور برمیومد. حالا کجا میخواست بره درصورتی که حالا پس انداز هم نداشت. اون موقعی که اتاق رو اجاره کرده بود، از خونه با خودش پول آورده بود.

- اینجا بمون.
جونگکوک گفت و ظرف کاپ کیک رو روی میز گذاشت.

تهیونگ با تعجب نگاهش کرد. هوجین و سهون به سمت ظرف کاپ کیک خم شدن و هوجین پرسید:
- هیونگ اینا چرا آبیه!؟

جونگکوک نگاه مهربونی به تهیونگ کرد:
- چون دلم میخواست.

لب های تهیونگ هم به لبخند کمرنگی، کش اومدن. سهون پوستهٔ کاپ کیک رو پایین کشید و گازی بهش زد:
- لعنتی کوک یه وقتا دلم میخواد باهات ازدواج کنم!

تهیونگ چشم غره ای به پسر رفت و جونگکوک لگدی به پاش زد. سهون خم شد:
- آی! کفتر های بدبخت..

جونگکوک چشم هاش رو چرخوند و کاپ کیکی برداشت. صدای زنگ خونه بلند شد. هوجین از جا پرید:
- من میرم!

سهون پوفی کشید و همراه کاپ کیکی که توی دستش بود به طرف آشپزخونه رفت:
- کی میخواین این آیفون رو درستش کنین؟

جونگکوک شونه بالا انداخت و کنار تهیونگ نشست. با چهره جدی به پسر نگاه کرد. صداش تن آرومی داشت:
- ما یه اتاق خالی داریم تهیونـ-

- نه کوک. ممنون ولی-

جونگکوک با اخم حرفش رو قطع کرد:
- نگفتم رایگانه که اینجوری معذب میشی. میتونی کار کنی و اجاره اش رو بدی. بعدشم..

سرش رو جلو برد و لبخند گشادی زد:
- میتونی کنار من بمونی! کنار من بمون ته باشه؟
و دور از چشم بقیه، گونهٔ تهیونگ رو بوسید. البته منظور از بقیه، لوهان و سهون بودن که با لبخند به در و دیوار نگاه میکردن.

𝘽𝙡𝙪𝙚 𝘾𝙪𝙥𝙘𝙖𝙠𝙚𝙨 ▪︎𝘷𝘬𝘰𝘰𝘬▪︎Where stories live. Discover now