69 | مامانم کجاست!؟

3.5K 934 340
                                    


- گفتی اسمت چی بود؟
تهیونگ روی تشک ایستاد و گفت.

پسر لبخند شیرینی زد:
- پارک جیمین!

تهیونگ هم لبخند زد و سر تکون داد:
- خوبه، جیمین. از همین امروز تمرین رو شروع میکنیم. من آموزش هایی که توی سالهای کارآموزیم دیدم رو بهت یاد میدم. باید اول ببینیم سطحت چجوریه.

پسر مو صورتی با چشمهایی که ازشون ذوق میچکید سر تکون داد:
- بله هیونگ!

تهیونگ معذب دستش رو پشت سرش کشید:
- مگه نگفتی از من بزرگتری؟ چرا اینجوری صدام میکنی؟

جیمین روی سرش رو خاروند:
- اونقدرا بزرگتر نیستم که. و خب تو داری بهم یاد میدی... عام... بگم سونبه؟

تهیونگ سری تکون داد:
- مشکلی نیست. میتونی تهیونگ هم صدام بزنی.

- من ساعت هفت درِ باشگاه رو میبندما!
یونا از اون سمتِ سالن، غرغر کرد و رفت تا لباس تکواندوش رو بپوشه. تهیونگ پوفی کشید. باید خودش یه جا رو برای اینکار اجاره میکرد. تصمیم داشت مهارت های رقصش رو به کسایی که میخواستن کارآموز بشن یاد بده. یه جور مربی گری. خودش دیگه توی هیچ کمپانی نمیتونست درخواست بده. در نتیجه شاید با کمک کردن به یه نفر دیگه، میتونست اون رو تبدیل به یه آیدل کنه. شاید تمومِ آرزوش برآورده نمیشد قطعا شاید بخشی از وجودش آروم میگرفت.

با این روش هم خرج اجاره اش توی خونهٔ خانم سونگ رو در میوورد هم از کارش لذت میبرد. هر چی نبود، تهیونگ عاشق رقصیدن بود.

- باشه نونا، ما هم بیشتر از دو ساعت تمرین نداریم.
تهیونگ در جواب دختر گفت.

یه جی در حالی که از کنار تهیونگ رد میشد دستش رو روی شونه پسر زد:
- همینجوری یه چیزی میگه! تو توجه نکن.

تهیونگ لبخند کمرنگی زد و یه جی به رختکن کوچکِ باشگاه رفت. شاگرد های یونا هم یکی یکی وارد میشدن. بخش بزرگی از باشگاه برای تمرین های تکواندو بود و گوشه کوچکی از اون که آینه سراسری داشت، به تهیونگ و جیمین اختصاص داده شده بود.

جیمین شش ماه دیگه آزمون میداد، و اگه قبول میشد، میتونست جزو کارآموز های یه کمپانی معروف بشه. اما پسری نبود که از پس هزینهٔ زیاد مربی های خفن بربیاد، پس ترجیح میداد یه مربی با هزینه پایین داشته باشه. از سابقهٔ تهیونگ باخبر بود ولی شکایتی نداشت. در واقع همین خبر های پخش شده از سه سال پیش، جیمین راجع بهشون میدونست.

اما درمورد مهارت تهیونگ هم میدونست. تا قبل از اینکه تهیونگ از کمپانیش اخراج بشه، همه در مورد استعداد فوق‌العاده کیم تهیونگ، آیدل جدیدِ کمپانی vk میدونستن.

و تهیونگ خوشحال بود که جیمین، یکی از کساییه که خبر های دروغِ رسانه ها رو جدی نگرفته. جیمین رو از طریق یه جی پیدا کرده بود. در واقع جیمین، برادرِ کوچکترِ دوستِ همکلاسیِ قدیمیِ دانشگاهِ یه جی بود!!

𝘽𝙡𝙪𝙚 𝘾𝙪𝙥𝙘𝙖𝙠𝙚𝙨 ▪︎𝘷𝘬𝘰𝘰𝘬▪︎Where stories live. Discover now