کی گفته من دلم تنگ شده بود؟ سر سه روز؟ محاله! هر کی گفته دروغ گفته☝
*خزیدن زیر پتو
*گاز زدن بالش_________________________________________
تهیونگ با ذوق دنده رو عوض کرد:
- باید براش اسم بذاریم!جونگکوک کفش هاش رو در آورد و روی صندلی چهار زانو نشست:
- فینگیلی؟تهیونگ سر تکون داد. جونگ کوک چشم هاش رو ریز کرد:
- فسقلی؟- نه نه.
- کوچولو؟ کوچول موچول؟
تهیونگ راهنما زد و پیچید:
- نه یه چیز خاص تر.- هومممم. قورباغه چصی؟
تهیونگ پلکی زد:
- زیادی خاصه.و دوتایی پقی زدن زیر خنده. در واقع میخواستن برای عروسک قورباغه ای کوچیکی که از دستگاه جایزه بگیر شهربازی برنده شده بودن، اسم بذارن. اون یه قورباغه خیلی کوچولو اندازه یه بند انگشت بود که توی یه باکس آبی گذاشته بودنش. در واقع تهیونگ و جونگکوک حدس میزدن چنگک آویزونی دستگاه، باکس ها رو راحت تر بگیره و بالا بکشه و همینطورم بود. بعد از تقریبا چهل و دوبار بازی کردن(!) و شکست خوردن توی گرفتن عروسک های خرسی پولیشی، اونا سراغ باکس های بزرگ و کوچیک رفتن.
خلاصه کوچیکترین باکس گیرشون اومده بود و لحظه ای که دستگاه اون جعبه مکبی آبی با روبان نارنجی رو بیرون فرستاد، پسر ها مثل دوتا بچه سر اینکه کی اول بازش کنه دعوا میکردن. البته اون لحظه دختر بچه ای که کنار دستگاه ایستاده بود بهشون اخم کرده بود و گفته بود:
- آجوشی! میشه سر و صدا نکنین؟ تمرکزم بهم میریزه.حالا جونگکوک روی صندلی کمک راننده لم داده بود و قورباغه پلاستیکی بند انگشتی رو بین انگشتاش میچرخوند. تهیونگ غرغر کرد:
- گمش نکنی.جونگکوک قورباغه رو به جعبه برگردوند:
- حالا مال کی میشه؟تهیونگ ابروهاشو بالا داد:
- نمیدونم. تو نگهش دار.جونگکوک لبخند زد:
- چرا اینقد مهربونی هیونگ؟تهیونگ نگاه هول زدش رو از جونگکوک دزدید و از ماشین کنارش سبقت گرفت:
- مهربون کجا بود؟ اون فقط یه قورباغه کوچولوعه.جونگکوک خودش رو جلو کشید و قبل از اینکه تهیونگ بخواد سرش رو بچرخونه، خیلی کوتاه بوس کوچولویی روی گونه تهیونگ گذاشت و عقب رفت.
یک ثانیه..
دوثانیه..
تهیونگ خشکش زده بود و مستقیم به جلو میروند. حواسش اونقدر پرت بود که خیابونی که باید میپیچید رو رد کرد و همچنان مستقیم رفت.
جونگکوک هم چیزی نگفت. یقه بلوز راه راهش رو بالا کشید و چونه اشو توش فرو کرد:
- مرسی هیونگ خیلی خوش گذشت.
گونه های جونگکوک هم کمی رنگ گرفته بودن.
YOU ARE READING
𝘽𝙡𝙪𝙚 𝘾𝙪𝙥𝙘𝙖𝙠𝙚𝙨 ▪︎𝘷𝘬𝘰𝘰𝘬▪︎
Fanfiction•کاپ کیک های آبی• - غش کردی. ندیده بودم یکی با دیدن خروس غش کنه! - به حیوونا عادت ندارم. - فوبیا داری؟ تهیونگ بی اختیار غرید: - عادت ندارم! ژانر: عاشقانه🍉روزمره🌊فلاف🧁طنز🧃 یه کوچولو انگست🌧هپی اند🐓 کاپل: ویکوک، هونهان( اسمات نداره💙) و بلو اول ب...