جونگکوک کنار یونا و مادرش روی کاناپه نشسته بود. هوجین هم روی دسته پهن و نرم کاناپه. تهیونگ با یه بشقاب پیراشکی گوشت روی پاهاش، روی تخت نشسته بود و سهون و لوهان هم دو طرفش نشسته بودن.- یه فرش توی انبار خونه دارم دفعه بعد میگم جونگکوک برات بیاره. اینطوری که سخته همش بخوای روی تخت و کاناپه بشینی پسر.
خانم جئون گفت و بائوزی دیگه ای رو توی بشقاب هوجین گذاشت.تهیونگ لبخندی زد و سر تکون داد:
- نیازی نیست این کار رو بکنین. من مشکلی ندارم. ممنون.خانم جئون با اخم چشم هاش رو ریز کرد:
- ولی من دارم. وقتی فرش داره توی انبار خاک میخوره چرا نیاری ازش استفاده کنی؟ به قول مادربزرگم: نه درد داری نه بیماری، یه سوزن به خودت میزنی و مینالی؟تهیونگ چند بار پلک زد:
- خب.. آخه-خانم جئون به بشقابش اشاره کرد:
- بخور یخ کرد.جونگکوک بی صدا خندید و تهیونگ دستش رو پشت گردنش کشید. هوجین به حرف اومد:
- هیونگ دیوارای سوییتت خیلی قشنگن.تهیونگ بهش لبخندی زد:
- ممنون.هوجین رو به مامانش کرد:
- میشه منم اتاقم رو این شکلی کنم؟خانم جئون غر زد:
- همین پارسال کاغذ دیواری کردی.هوجین لباشو جلو داد:
- خب حالا میخوام رنگ کنم. آبی و یه طرفش نقاشی دریا باشه.جونگکوک ابروهاش رو بالا داد:
- ولی تو که نمیتونی نقاشیش کنی.هوجین با خونسردی ابروهاش رو بالا داد:
- پس هیونگ تو به چه دردی میخوری؟ تو دیوارا رو رنگ کن نونا هم نقاشی دریا رو میکشه. مگه نونا؟یونا بدون اینکه نگاهش رو از پیراشکی گوشت عزیزش بگیره گفت:
- من مفتی کار نمیکنم.هوجین دست به کمر شد:
- چقدر میگیری؟ یه ساحل با دریا و چند تا ابر هم داشته باشه.یونا با دهن پر و لب هایی که از چربی گوشت برق میزدن گفت:
- به اندازه بیست و هفت تا پیتزای پپرونی.هوجین پلکی زد:
- چرا بیست و هفت؟- چون بیست و هفت سالم عه.
هوجین با خودش حساب کتابی کرد:
- میشه ماهی پنج تا برات بخرم تا تموم شه؟یونا بدون مکث گفت:
- روزی یکی و یه روز درمیون میخام.هوجین لب برچید:
- اینجوری که نمیتونم.خانم جئون خندید:
- پس قیدشو بزن.- عه مامان!
جونگکوک دستش رو لای موهای هوجین کشید:
- خودم برات رنگ میکنم لباتو اون شکلی نکن.سهون در حالی که آخرین بائوزی توی بشقابش رو توی دهنش میگذاشت پرسید:
- پس گفتین میرین پارک آبی یه روز. کی میرین؟
YOU ARE READING
𝘽𝙡𝙪𝙚 𝘾𝙪𝙥𝙘𝙖𝙠𝙚𝙨 ▪︎𝘷𝘬𝘰𝘰𝘬▪︎
Fanfiction•کاپ کیک های آبی• - غش کردی. ندیده بودم یکی با دیدن خروس غش کنه! - به حیوونا عادت ندارم. - فوبیا داری؟ تهیونگ بی اختیار غرید: - عادت ندارم! ژانر: عاشقانه🍉روزمره🌊فلاف🧁طنز🧃 یه کوچولو انگست🌧هپی اند🐓 کاپل: ویکوک، هونهان( اسمات نداره💙) و بلو اول ب...