part 20

603 199 136
                                    


In Your Arms

ژانر: عاشقانه، اسمات، تاریخی، امگاورس

نویسنده: zahrasuju30

زوج ها: ییژان، جیشوان

شخصیت ها: شیائو ژان، وانگ ییبو، وانگ هاشوان، سونگ جیانگ، یوبین

کانال :@Yizhan_hub



قسمت

ترس به قلبش چنگ انداخته بود، چسبیده بود به دامن مادرش. سربازها همه جا دیده می‌شدند، پدرش به همراه بقیه شمشیر کشیده بودند. همه چیز آن‌قدر سریع رخ داده بود که درک‌ آن شمشیرهای تیز و چهره‌های مالامال از خشم، برای پسر کوچک دشوار بود. یک مهمانی شام به مناسبت تولد وزیر بود، همه جمع شده بودند، می‌خندیدند و غرق شادی بودند که سربازها هجوم آورده بودند. اما چرا سربازها برای جنگیدن آمده بودند؟ مگر پدرش وزیر و بقیه از فرمانده‌هان ارتش نبودند.

صدای پدرش را بالاتر از هر صدایی می‌شنید.

:اینجا چه خبر شده؟ دارین چه غلطی می‌کنید؟

اولین بار بود پدرش این‌گونه سخن می‌گفت.

: وانگ جیار، تو و همراهانت به خیانت متهم هستین.

دستی از پشت او و مادرش را به عقب کشید. وان‌ هان بود، یکی از خدمتکارهای محبوب پدرش.

: بانو باید فرار کنید

مادر سر تکان داد: من نمی‌تونم تنهاش بذارم، ییبو رو ببر

ییبو به پاهای مادرش چسبید، اشک روی گونه‌هایش می‌لغزید.

:مادر من بدون شما می‌رم

هان دست مادرش را گرفت و به‌دنبال خودش کشاند.

: بانو، این دستور اربابه

ییبو برگشت و پدرش را دید که شمشیر به دست با بقیه می‌جنگید، آخرین تصویری که از پدرش داشت. تصویری که هر شب کابوس می‌شد و می‌دوید توی خوابش تا نگذارد لحظه‌ای آرام بخوابد. آخرین باری که پدرش را دیده بود، شمشیر به دست داشت با زخم شمشیری روی بازویش.

صدای خنده، آرهو و گیوچین در هم پیچیده بود. دستانش را در هوا تکان می‌داد، آرام قدم بر‌می‌داشت، مثل ببری زخمی که به دنبال شکار آمده بود تا قدرت تحمل زخم‌هایش را پیدا کند، نیم‌نگاهی به ونهان داشت. نگاه کثیف مهمانان را روی خود احساس می‌کرد، اگر تا به حال کسی به خود اجازه نداده بود به زور تصاحبش کند، فقط به خاطر یوبین بود. بهترین پارچه‌ها و جواهرات را پیشکش‌اش می‌کردند تا دلش را به دست بیاورند و او را به تخت بکشانند، اما گل صدتومانی با هیچ جواهر و پارچه‌ای دلش نمی‌لرزید، او ژوهوا یا یانگزی نبود. او پسر وانگ جیار و بانو سولیان بود.

in your arms  (Completed) Where stories live. Discover now