In Your Arms
ژانر: عاشقانه، اسمات، تاریخی، امگاورس
نویسنده: zahrasuju30
زوج ها: ییژان، جیشوان
شخصیت ها: شیائو ژان، وانگ ییبو، وانگ هاشوان، سونگ جیانگ، یوبین
کانال :@Yizhan_hub
قسمت 32
هوای بهاری روی شهر یله زده بود. خورشید سخاوتمندانه نور خود را به مردم میتاباند. قصر پر از شور رسیدن جشن اول تابستان بود. رد پای بهار داشت کمکم محو میشد و جای خود را به تابستان میداد.
یوبین سرخوشانه در حال قدم زدن بود. با اینکه ژان یک ماه پیش در جنگ پیروز شده بود اما این جنگ باعث تضعیف ارتش شده بود، نارضایتی اشراف از کم شدن قدرتشان روز به روز در حال بیشتر شدن بود و ارتش او برای شورش داشت قویتر میشد. همهی این دلایل با خبری که یکی از خبرچینانش در قصر به او داده بود، باعث لبخندی شده بود که بر لب داشت.
قبل از اینکه بهار دوباره برسد خود را روی تخت پادشاهی میدید و میتوانست علاوه بر قدرت، از شر ژان خلاص شود و ییبو را بالاخره بهدست بیاورد. حتی اگر ییبو حالا عاشقش نبود بعدا میتوانست کاری کند او را دوست داشته باشد، تنها کافی بود رقیب را از میدان دور کند.
لینونگ قلم در دست، در حال خطاطی بود. تمام کارهایی را که انتظار میرفت یک امگای اشرافزاده بداند به خوبی انجام میداد. همیشه سعی داشت تمام این کارها را با ظرافت انجام دهد، اما انگار هیچکدام از اینها برای داشتن قلب ژان کافی نبود. در عوض ژان عاشق آن پسر شده بود که روزگاری رقاص دربار بود و اکنون با لباسهایی که با یک آلفا فرقی نداشت همه جا میرفت. برای لینونگ امگا بودن مهمتر از پسر بودنش بود و از کودکی یاد گرفته بود یک امگا باید مطیع و رام باشد.
آهی کشید و قلم را کنار گذاشت. نمیتوانست از عشقی که به عموزادهاش داشت دست بکشد. حتی وقتی ژان فاصله میگرفت، او به سرعت قدمهایش میافزود. حتی اگر این عشق یکطرفه بود باز هم حاضر نبود از آن دست بکشد. این عشق تنها چیزی بود که به او امید میبخشید.
: شاهزاده، وزیر یوبین به دیدنتون اومدن
با شنیدن صدای خدمتکارش از جا برخاست. این اولین باری بود که یوبین به دیدنش میآمد. در باز شد و یوبین با قامت بلندش وارد شد. او و ژان در تنها چیزی که شبیه بودند قد بلندشان بود. به آلفا تعارف کرد بنشیند.
: وزیر، چی شمارو به اینجا کشونده؟
یوبین لبخندی زد: اومدم به عموزادهم سر بزنم. نمیشه؟
لینونگ با دستپاچگی سری تکان داد: این چه حرفیه، فقط تعجب کردم
در باز شد و خدمتکار با قوری چای وارد شد. لینونگ بلافاصله مشغول پذیرایی از مهمانش شد. یوبین تک تک حرکات پسر را با دقت دنبال میکرد. نیشخندش را پشت لبخندی مهربانانه پنهان کرد.
YOU ARE READING
in your arms (Completed)
Fanfictionبادبزنی باز می شود خونی می ریزد رقاصی می رقصد عشق به یک امگا کشوری را به آتش می کشد خیانت عشق حسرت انتقام زوج ها : ییژان، جیشوان شخصیت ها: شیائو ژان، وانگ ییبو، وانگ هاشوان، سونگ جیانگ، یوبین