part 35

522 179 30
                                    


In Your Arms

ژانر: عاشقانه، اسمات، تاریخی، امگاورس

نویسنده: zahrasuju30

زوج ها: ییژان، جیشوان

شخصیت ها: شیائو ژان، وانگ ییبو، وانگ هاشوان، سونگ جیانگ، یوبین

کانال  :@Yizhan_hub



قسمت  سی و پنجم

در هر قدمی که بر می‌داشت فکر ییبو در خیالش نقش بسته بود. انگار خورشیدی در قلبش داشت که تنها با یاد ییبو گرمایش بیشتر می‌شد. مقابل اتاق فرمانروا ایستاده بود. خواجه‌ی اعظم ورودش را اعلام کرد. پا به درون اتاق پادشاه گذاشت و نگرانی خرد خرد درون قلبش نشست. دلیل این حس اضطراب و نگرانی را نمی‌دانست، اما حس می‌کرد هر لحظه ممکن است خبر بدی بشنود. 

تعظیمی کرد:سرورم، می‌خواستید من رو ببینید؟

بوون لبخند بر لب با دست به برادرزاده‌اش اشاره کرد که کنارش بنشیند. ژان نفس عمیقی کشید و کنار پادشاه نشست. پادشاه لبخند می‌زد پس خبری از جنگ و خیانت نبود، این اولین فکری بود که از ذهن ژان گذشت. 

پادشاه دست دراز کرد و کوزه‌ی شراب را در دست گرفت 

:بذار برای برادر زاده‌م شراب بریزم

. چشمان ژان از این حرکت گشاد شد، این اولین باری بود که پادشاه از او پذیرایی می‌کرد، مطمئنا در سراسر کشور آدم‌های انگشت شماری وجود داشتند که از دست پادشاه نوشیدنی می‌گرفتند.

:سرورم! 

صدای خنده‌ی پادشاه بلند شد: این روزها حالم خیلی خوبه 

ژان خرسند از حال خوب پادشاه لبخندی زد و پیاله‌اش را با احترام بالا گرفت. 

:از اینکه حالتون خوبه خوشحالم 

پادشاه پیاله ژان را پر کرد و پیاله لبالب از شراب خود را بالا گرفت. 

: کشور در صلح و آرامشه، به لطف تو خائنین از دربار پاک شدن و دکترها گفتن تا دو ماه دیگه بچه‌ی ئافرت جیانگ به‌دنیا میاد 

ژان پیاله‌اش را بالا گرفت: بهتون تبریک می‌گم 

بوون از شرابش نوشید، از لبخندش می‌شد فهمید که قلبش پر از آرامش است. 

: هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم توی این سن دوباره عشق رو تجربه کنم… احساس می‌کنم دوباره بیست ساله شدم 

ژان این احساس را می‌فهمید؛ حس خوب عاشقی را با تمام وجود درک می‌کرد. 

:خوشحالم که این حس رو دارین 

پادشاه به چهره‌ی ژان نگریست، او باید پسرش را خوشحال می‌کرد و اگر ازدواج با ژان ضامن این خوشحالی بود پس آن را به پسرش می‌داد. 

in your arms  (Completed) Where stories live. Discover now