part 29

485 180 33
                                    

In Your Arms

ژانر: عاشقانه، اسمات، تاریخی، امگاورس

نویسنده: zahrasuju30

زوج ها: ییژان، جیشوان

شخصیت ها: شیائو ژان، وانگ ییبو، وانگ هاشوان، سونگ جیانگ، یوبین

کانال  :@Yizhan_hub


قسمت  بیست و نهم 

دلتنگی هر روز در دل ییبو تلنبار می‌شد. شکیبایی‌اش را از دست داده بود. همان‌طور که روزها را در انتظار بازگشت ژان می‌گذراند، حس می‌کرد زندگی و شادی‌‌هایش از لای انگشتانش می‌گریختند. هر روزی که می‌گذشت یادآوری بود از احساسی که ماه‌ها سعی در سرکوب و کتمانش کرده بود، اما اکنون که معشوق را کنار خود نداشت میل به عاشقی کردن در او شعله می‌کشید. دلش برای ژان تنگ شده بود و ابایی از به زبان آوردن این دلتنگی نداشت. 

ییبو حالا که هم زیبایی عشق را چشیده بود و هم غم دوری را دیده بود، برای وصال با ژان بی‌تابی می‌کرد. 

زمستان رفته بود و بهار جایش را گرفته بود. هر جا را که نگاه می‌کردی شکوفه‌ی درختان میوه خودنمایی می‌کرد. جنگ هنوز در مرزها ادامه داشت و در کنارش زندگی هم در قصر جاری بود. سربازها در مرز راه را بر دشمن بسته بودند و هر روز خبرهای بهتری از پیروزی‌های وزیر ژان و سربازانش به گوش می‌رسید، در قصر به پاس این پیروزی‌ها ضیافت برگزار می‌شد. جایی که خون سربازها به زمین می‌ریخت، اشراف‌زاده‌ها با خیال راحت‌تری مست می‌کردند. 

هدایا و ابراز علاقه‌های گاه و بی‌گاه یوبین و دیگر آلفاها این انتظار را برای ییبو طاقت‌فرسا می‌کرد. او فقط می‌خواست ژان برگردد و بار دیگر زبری ته‌ ریش‌اش را زیر انگشتان کشیده‌ی خود حس کند. دیگر هیچ ابراز علاقه‌ای او را به وجد نمی‌آورد و هیچ تعریفی لبخند روی لب‌اش نمی‌آورد. 

: داری به چی فکر می‌کنی؟ 

با صدای داتینگ افکارش را پراند و لبخندی زد.

: تقریبا دوماه شده 

داتینگ می‌دید که چه‌طور بهترین دوستش از زمانی که وزیر به جنگ رفته هر روز را در خیال می‌گذراند. ییبویی که قبلا می‌گفت هیچ‌وقت اسیر عشق نمی‌شود، حالا هر روز از دلتنگی‌هایش برای او می‌گفت. دست ییبو را گرفت، او هم مثل ییبو می‌خواست جنگ تمام شود. 

: نگران نباش وزیر خیلی زود برمی‌گرده… می‌گن سربازهای دشمن چند شکست پشت سر هم داشتن. 

ییبو آهی کشید و از جایش برخاست. افکار جنگ و دلتنگی را از ذهنش تکاند و دست به سینه به داتینگ نگریست.

: خب بریم از کارآموزهای جدید امتحان بگیریم 

داتینگ غرولندی کرد: دلم براشون می‌سوزه 

in your arms  (Completed) Where stories live. Discover now