part 26

637 191 27
                                    


In Your Arms

ژانر: عاشقانه، اسمات، تاریخی، امگاورس

نویسنده: zahrasuju30

زوج ها: ییژان، جیشوان

شخصیت ها: شیائو ژان، وانگ ییبو، وانگ هاشوان، سونگ جیانگ، یوبین

کانال  :@Yizhan_hub



قسمت بیست و ششم

روزی بود آفتابی و بدون ابر، بعد از روزها بالاخره خورشید تصمیم گرفته بود کمی گرما به مردم هدیه دهد. 

ژان او را به خانه‌اش دعوت کرده بود، خانه‌ای که بیرون قصر بود و پر از درخت‌های میوه بود. ییبو در حیاط خانه قدم می‌زد و ژان چند قدم عقب‌تر او را تحسین می‌کرد. آمدن ییبو به آنجا مثل گرمای خورشید، در یک روز برفی بود؛ دل‌پذیر و شادی بخش.

: خونه‌ات رو دوست دارم 

ژان با شنیدن کلمات ییبو لبخند زد. امیدوار بود روزی ییبو را به عنوان همسر در این خانه داشته باشد. جایی که بتوانند فرزندان خود را بزرگ کنند و عشق و محبتی را که خود از داشتنش محروم بودند، نثار فرزندان‌شان کنند. 

گلویش را صاف کرد، کلمات را محتاطانه به زبان آورد.

: هر وقت بخوای می‌تونی بیای و بهم سر بزنی 

ییبو به طرفش چرخید، نگاه نافذش خون را به گردن و گوش‌های ژان می‌دواند. مدتی به هم خیره شدند، قلب‌هایشان با هر لحظه نگریستن، بیشتر به سینه‌ می‌کوبید. ییبو می‌دانست ژان او را دوست دارد و این دانستن به دل‌پذیری تماشای نخستین رگه‌های سپیده‌دم بود. 

امگا دستش را بالا آورد، چشم بست و شروع کرد به دور خود چرخیدن. می‌چرخید و انگار برف از قدم‌هایش می‌ریخت. مدت‌ها بود برای کسی نرقصیده بود و می‌خواست این رقص در میان برف را تنها به ژان نشان دهد. چیزی درونش تپیدن گرفته بود، اشتیاقی که وادارش می‌کرد تمام رقص‌هایش را تنها به چشمان ژان هدیه دهد. 

ژان نفس در سینه حبس کرده بود، جوری که ییبو دست‌هایش را در هوا تکان می‌داد و برف‌ها را به آرامی زیر پاهایش لمس می‌کرد نفس‌گیر بود. رقصیدن ییبو به زیبایی شکوفه‌های بهاری بود، به دلپذیری آرمیدن زیر سایه‌ی درختان در تابستان، مسحور کننده چون رقص برگ‌ها در پاییز و به ظرافت دانه‌های برف. ژان دوست داشت تمام لحظاتش را به دیدن پسر سپری کند و آن همه زیبایی را به خاطر بسپارد. 

ییبو اجازه می‌داد احساسی که مدت‌ها سرکوب شده بود، بدنش را کنترل کند. حتی کلمات هم برای آنچه در آن لحظه حس می‌کردند، قدرتی نداشت. 

بالاخره ییبو ایستاد،  رقصش، که در نظر ژان غایت هنر و زیبایی بود، پایان یافت و بار دیگر نگاه‌شان در هم گره خورد. 

in your arms  (Completed) Where stories live. Discover now