چشمهاش رو بست و ناخواسته یه قدم عقب رفت. با بهت لای پلکهاش رو فاصله داد و به خرده شیشه ها نگاه کرد. باورش نمیشد یه سینی لیوان از دستش سر خورده و فرش زمین شده. بزاقش رو بلعید؛ بیچاره و درمونده روی زانوهاش خم شد.
- وای گندش بزنن.
- بهش دست نزن.
سرش رو بالا برد و به سئوجون نگاه کرد. با خجالت عقب رفت و آه بلندی کشید.
- با این گندی که زدم استخدامم نمیکنن. تازه چند روزه اینجام و اصلا نباید خرابکاری میکردم.
سئوجون بی صدا مشغول برداشتن تیکه های بزرگ شیشه شد تا بعدش با دقت تی و جارو بکشه.
- خیلی دست و پا چلفتی ام. واقعا بی عرضه ام... آخه چند تا لیوان بود همه اش...
کیونگسو یه بند به خودش سرکوفت میزد و چهره درمونده اش تو چشمهای سئوجون برانداز میشد.
- اگه رئیس کانگ بفهمه همین الان پرتم میکنه بیرون و کلی خسارت میگیره.
- برو لباساتو عوض کن اینجا رو خودم تمیز میکنم.
- چطوری بیخیال اینا بشم؟ اه خدای من چقدر بدبخت ام...
مرد بزرگتر سرش رو بالا گرفت و از پایین به پسرک آشفته نگاه کرد.
- بسپرش به من... برو لباساتو عوض کن به کسی هم نگو که تو شکوندی.
- خسارتشون خیلی میشه؟
سئوجون به تعداد لیوانهایی که شکسته بودن نگاه کرد.
- نه چیزی نیست برو... لباسهاتو عوض کن دیگه وقتشه در رستوران بسته شه.
بزاقش رو بلعید و با تعظیم کوتاهی سمت رختکن رفت. سئوجون با دقت همه جا رو تی کشید و خرده شیشه ها رو توی سطل خالی کرد.
- چیزی شکوندین؟
سمت صدا چرخید و مقابل پیرمرد تعظیم کرد. لبخند کمرنگی زد و لب باز کرد تا چیزی بگه، اما قبل از اینکه بتونه حرف بزنه مدیر کانگ غر زد:
- هییی اینها سرویس جدید بودن چطور تونستی بشکونیشون.
- من... من...
- وای خیلی بی دست و پایی پسر... حتما خسارتشو از حقوقت کم میکنم.
سئوجون با عجله جلو رفت و با کمی تقلا گفت:
- اشتباه متوجه شدین... من...
مرد بی حوصله تشر زد:
- خیلی خب... بسه نمیخواد توضیح بدی زودتر اینجا رو جمع کن... یه مشت بی عرضه دور هم جمع شدین.
پسر جوان تر دهن بازش رو تکون داد و با حرص بست. با خروج مدیر از رستوران زیر لب غر زد:
- من نشکوندم خیکی
- جمعشون کردی؟
سمت کیونگسو برگشت و اخمهاشو تو هم برد.
- اون پیر خرفت فکر کرد من شکوندم و سرم نق زد.
YOU ARE READING
"Metanoia" [Complete]
Werewolf•¬کاپل: کایسو | چانبک •¬ژانر: گرگینه ای | ماوراطبیعی | انگست | اسمات •¬خلاصه: همه چیز جمع شده بود توی یه رستوران قدیمی که مشتریای ثابت خودش رو داشت و بیشتر اوقات خلوت بود. یه رستوران که به وسیله افراد عجیبی گردونده میشد که فقط به ظاهر میتونستن کن...