┨Chapter 25├

148 38 14
                                    

- چانیول

چشم‌های جین‌یونگ با دیدن آلفای بالغ درخشیدن و با عجله سمت مرد دویید. چانیول با لبخند گرمی جلو رفت و بتای باهوش رو دوستانه در آغوش گرفت.

- چطوری بچه؟

جین‌یونگ آروم خندید و از مرد جدا شد. با ذوق آلفا رو به جمع گله برد و منتظر ایستاد تا چانیول با آلفاها و بتاهایی که دوباره دور هم جمع شده بودن خوش و بش کنه.

هیچوقت عمق صمیمیت بینشون رو از یاد نمیبرد. چانیول یه آلفای فوق‌العاده برای گله‌اشون بود و باعث شد تمام اعضا بعد از این همه مدت به گله دیگه‌ای نپیوندن و منتظر برگشتش بمونن.

چانیول نفس عمیقی از عطر و بوی جنگل کشید، روی تنه بزرگ درختی که از کمر شکسته و رو زمین پرت شده بود نشست و نگاه گذرایی به افراد گله‌اش انداخت.

- خوشحالم همتون اینجا جمع شدین.

- ما منتظر بودیم زودتر از اینا برگردی.

آلفا لبخند کمرنگی زد و لبش رو گزید.

- میدونم خیلی منتظر گذاشتمتون و بابت حماقتم معذرت میخوام.

جین‌یونگ کمی جلو رفت و با جدیت لب زد:

- همه از ماجرایی که برات اتفاق افتاده خبر دارن. مخصوصا در مورد لی جه یونگ.

چانیول سری تکون داد و در آرامش به ادامه حرف‌های بتا گوش داد.

- ما میدونیم که میخوای پیداش کنی. ما دیگه یه گله‌ایم؛ تمام ۱۲ نفرمون تو یه گروه هستیم و تو آلفامونی پس هر دستوری بدی هممون اجراش می‌کنیم.

چانیول انگشت‌هاش رو تو هم برد و آرنج‌هاش رو روی زانوهاش تکیه داد.

- نمیدونم اگه شماها نبودین چطور با این وضعیت کنار می‌اومدم.

- بهمون اعتماد کن.

به چشمک ریز جین‌یونگ خندید و سرش رو خم کرد. با کمی فکر لب زد:

- می‌خوام قبل از همه خودم لی جه یونگ رو پیدا کنم. کمکم میکنین؟

همه‌ی افراد گروه با تحکم و اطمینان قبول کردن. چانیول از اینکه می‌دید گروهش همچنان پایداره لبخند کوچیکی زد و با خیال راحت بلند شد.

- پس به چند گروه کوچیکتر تقسیم میشیم.

جین یونگ با عجله کنار چان ایستاد.

- درسته من با تو میمونم.

- تو چرا همیشه میچسبی به چانیول؟ مگه بقیه چشونه؟

جین یونگ در جواب کوچکترین عضو گروه زبون درازی کرد و با شیطنت گفت:

- چون من قبلا یه انسان بودم و با گاز یه آلفای وحشی تبدیل به گرگینه شدم. احتیاج دارم چانیول مراقبم باشه.

"Metanoia" [Complete]Where stories live. Discover now