- چانیول
چشمهای جینیونگ با دیدن آلفای بالغ درخشیدن و با عجله سمت مرد دویید. چانیول با لبخند گرمی جلو رفت و بتای باهوش رو دوستانه در آغوش گرفت.
- چطوری بچه؟
جینیونگ آروم خندید و از مرد جدا شد. با ذوق آلفا رو به جمع گله برد و منتظر ایستاد تا چانیول با آلفاها و بتاهایی که دوباره دور هم جمع شده بودن خوش و بش کنه.
هیچوقت عمق صمیمیت بینشون رو از یاد نمیبرد. چانیول یه آلفای فوقالعاده برای گلهاشون بود و باعث شد تمام اعضا بعد از این همه مدت به گله دیگهای نپیوندن و منتظر برگشتش بمونن.
چانیول نفس عمیقی از عطر و بوی جنگل کشید، روی تنه بزرگ درختی که از کمر شکسته و رو زمین پرت شده بود نشست و نگاه گذرایی به افراد گلهاش انداخت.
- خوشحالم همتون اینجا جمع شدین.
- ما منتظر بودیم زودتر از اینا برگردی.
آلفا لبخند کمرنگی زد و لبش رو گزید.
- میدونم خیلی منتظر گذاشتمتون و بابت حماقتم معذرت میخوام.
جینیونگ کمی جلو رفت و با جدیت لب زد:
- همه از ماجرایی که برات اتفاق افتاده خبر دارن. مخصوصا در مورد لی جه یونگ.
چانیول سری تکون داد و در آرامش به ادامه حرفهای بتا گوش داد.
- ما میدونیم که میخوای پیداش کنی. ما دیگه یه گلهایم؛ تمام ۱۲ نفرمون تو یه گروه هستیم و تو آلفامونی پس هر دستوری بدی هممون اجراش میکنیم.
چانیول انگشتهاش رو تو هم برد و آرنجهاش رو روی زانوهاش تکیه داد.
- نمیدونم اگه شماها نبودین چطور با این وضعیت کنار میاومدم.
- بهمون اعتماد کن.
به چشمک ریز جینیونگ خندید و سرش رو خم کرد. با کمی فکر لب زد:
- میخوام قبل از همه خودم لی جه یونگ رو پیدا کنم. کمکم میکنین؟
همهی افراد گروه با تحکم و اطمینان قبول کردن. چانیول از اینکه میدید گروهش همچنان پایداره لبخند کوچیکی زد و با خیال راحت بلند شد.
- پس به چند گروه کوچیکتر تقسیم میشیم.
جین یونگ با عجله کنار چان ایستاد.
- درسته من با تو میمونم.
- تو چرا همیشه میچسبی به چانیول؟ مگه بقیه چشونه؟
جین یونگ در جواب کوچکترین عضو گروه زبون درازی کرد و با شیطنت گفت:
- چون من قبلا یه انسان بودم و با گاز یه آلفای وحشی تبدیل به گرگینه شدم. احتیاج دارم چانیول مراقبم باشه.
YOU ARE READING
"Metanoia" [Complete]
Werewolf•¬کاپل: کایسو | چانبک •¬ژانر: گرگینه ای | ماوراطبیعی | انگست | اسمات •¬خلاصه: همه چیز جمع شده بود توی یه رستوران قدیمی که مشتریای ثابت خودش رو داشت و بیشتر اوقات خلوت بود. یه رستوران که به وسیله افراد عجیبی گردونده میشد که فقط به ظاهر میتونستن کن...