┨Chapter 34├

131 40 21
                                    

سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه.
بچه ها دیگه زیاد از فیک نمونده پس یه خودی نشون بدین. این پارت یه کم شوکه کننده است و امیدوارم صبوری کنین.

Respina

______________________________________

سهون به آدرس نگاه کرد و وارد آسانسور شد و طبقه سوم پیاده شد. بلافاصله بعد از بیرون رفتن از کابین آسانسور بوی خون زیر دماغش چرخید. اخم کوچیکی کرد و گوشی رو تو جیبش فرو برد.

- جونگین

صدای نسبتا بلندش به گوش بتای افتاده روی زمین که غرق در خون بود، رسید. سمت در واحد ۸ رفت و چند ضربه محکم به در زد اما هیچ جوابی نگرفت.

بتا حتی تا لحظه‌ای که چشم‌هاش سیاهی می‌رفتن، همچنان به پسری که تمام قلبش رو تقدیمش کرده بود نگاه میکرد. کاش کیونگسو میفهمید تو اون لحظه هم جونگین همچنان عاشقشه. حتی با اینکه فهمیده بود اون یه دشمن ابدیه. با دردی که هر لحظه بیشتر می‌شد، برای ثانیه‌های آخر نگاهش کرد. پسری که انگار نمی‌شناختش اما باور داشت کیونگسوئه.

کیونگسو اصلا حواسش نبود که چیکار کرده یا بهتر می‌شد گفت که هوشیاریش رو از دست داده بود، چون بعد از مدت‌ها تونست قدرتش رو به دست بیاره. و این سخت‌ترین اتفاق بود چون کنترل کردن یه شکارچی که به تازگی قدرتش رو به دست آورده تقریبا غیر ممکن بود.

جه یونگ همونطور که برنامه‌ریزی کرده بود به خواسته‌اش رسید و به شکارچی تازه متولد شده‌ای که برخلاف باقی همنوعانش خشن‌تر و بی‌رحم‌تر بود نگاه کرد. هرچند کیونگ با خنجری که عمیق فرو کرده بود جونگین رو به مرگ کشونده بود، اما بدون اختیار روی خودش و با چشم‌هایی که نقره‌ای و براق‌تر از همیشه بودن، سعی میکرد بیشتر بهش ضربه بزنه‌.

با شنیدن صدای در و عربده‌های بلند سهون، در لحظه آخری که کیونگسو خنجر رو با بی‌رحمی از بدن جونگین بیرون کشید، ناله خفیف بتا با درد از بین لب‌هاش رها شد. کیونگسو برای دومین بار قصد کرد خنجر رو تو بدن بتا فرو کنه؛ دستش رو بالا برد تا محکم ضربه بزنه اما بلافاصله توسط لی جه یونگ غلاف شد.

پیرمرد خیلی خوب صدای گرگ سرخ رو می‌شناخت. و خوب‌تر از همه از قدرتش با خبر بود. اگر آسیبی به اون می‌رسید و یا بیشتر از این سهون رو تو مخمصه و عصبانیت قرار میدادن، یقینا گرگ هم پیمانش که آلفای خون خالص و رهبر ایل‌لوپو بود متوجه موقعیتش می‌شد و خودش رو به اونجا می‌رسوند. پس باید هرچه سریع‌تر شکارچی کوچولوش رو از اون ساختمون و گرگ وحشی‌اش دور میکرد. به زور پسر رو گرفت و بلندش کرد.

- پاشو... نمیتونی در برابر گرگ سرخ مقاومت کنی.

کیونگسو بدون کنترل روی خودش، دندون‌هاش رو به هم سایید و دوباره سمت جسم بی‌جان جونگین یورش برد اما توسط جه یونگ به سختی عقب کشیده شد. پیرمرد با تنها دستی که میتونست ازش استفاده کنه شکارچی جوان رو مقابل پلک‌های نیمه باز بتا، به سمت راه پله اضطراری ساختمون کشوند و در رو از بیرون قفل کرد.

"Metanoia" [Complete]Where stories live. Discover now