لوهان دست به کمر ایستاد و با اخم پرسید:
- یعنی وقتی تو حمومم تو حتی میتونی بشنوی چی دارم با خودم زمزمه میکنم؟
گرگ سرخ آروم خندید و سر تکون داد.
- یادمه یه بار تو حموم با خودت میگفتی اگه میتونستی یقینا تیکه تیکهام میکردی.
لبهای لوهان باز شدن و با بهت لب زد:
- تو که... عصبانی نشدی؟
سهون میفهمید سرآشپز قد کوتاه راجع به چی حرف میزنه. همچنان هالههایی از ترس رو تو وجود لوهان میدید.
- نه تا زمانی که واقعا نخوای بکشیم.
سرآشپز لبخند دندوننمایی زد.
- باز چه وقتهایی میشنوی؟
گرگ کمی مکث کرد و لبش رو با زبونش تر کرد.
- خب وقتایی که از رستوران برمیگردی و سعی میکنی رو نوک پاهات راه بری تا بیدارم نکنی.
چشمهای پسر گرد شدن.
- حتی با این صدای کوچیک هم بیدار میشی؟
سهون سرش رو دو طرفش تکون داد.
- اینطور نیست. من صدای ماشینتو میشناسم. بوی تنتو میشناسم. پس وقتی نزدیک خونه بشی و بخوای از پلهها بالا بیای میفهمم اومدی.
لوهان دستهاش رو از کمرش پایین آورد و لبخند محوی زد.
- یعنی میدونی چه بویی میدم و میتونی بین کلی آدم پیدام کنی؟
سهون با قاطعیت گفت:
- همینطوره... اگه صدها نفر شبیه تو باشن من میتونم پیدات کنم.
سرآشپز با حس غروری که گرفته بود دستهاش رو پشتش برد و نوک پاش رو روی زمین سُر داد.
- باز چطوری میتونی پیدام کنی؟
- صدای قلبتو میشنوم! هیچکسی به اندازه تو عاشقم نیست.
لوهان لپهاش رو باد کرد و گوشه مبل نشست.
- دیگه چه قابلیتهای برجستهای داری؟
- تو شب خوب میبینم. یعنی زمانی که چشمهام تغییر رنگ بدن.
لوهان مردد بزاقش رو بلعید و با استرس ریزی گفت:
- میتونم... چشمهاتو ببینم؟
گرگ سرخ پلک کوتاهی زد.
- معلومه که میتونی.
چشمهاش رو بست و بعد از چند ثانیه کوتاه بازشون کرد. رنگ سرخ چشمهاش به زیبایی درخشید و لوهان بی اختیار تکون کوچیکی خورد. نفس عمیقی کشید و به سهون خیره شد. اونچشمها چطور ممکن بود اینطور بدرخشن؟ ناباورانه لبخند زد. دستهاش رو جلو برد و صورت گرگ رو بین انگشتهاش قاب گرفت.
YOU ARE READING
"Metanoia" [Complete]
Werewolf•¬کاپل: کایسو | چانبک •¬ژانر: گرگینه ای | ماوراطبیعی | انگست | اسمات •¬خلاصه: همه چیز جمع شده بود توی یه رستوران قدیمی که مشتریای ثابت خودش رو داشت و بیشتر اوقات خلوت بود. یه رستوران که به وسیله افراد عجیبی گردونده میشد که فقط به ظاهر میتونستن کن...