سلام به همگی^~^
برای این پارت خیلی انتظار دارم که واکنش و هیجان زیادی نشون بدین. پس لطفا ناامیدم نکنین.Respina
______________________________________
- هی انتظار نداری که دهنت رو هم من باز کنم؟
سهون آروم خندید و همونطور که سرشو روی پای پسر جابهجا میکرد و به آسمون خیره بود، لبهاش رو باز کرد و یه دونه از نارنگیهای آبداری که لوهان پوست کنده بود رو بین دندونهاش گرفت.
- سهون
- هوم
سرآشپز نگاهش رو اطرافش چرخوند و لبخند کوچیکی زد.
- اینجا خیلی قشنگه نه؟
- بخاطر همین آوردمت.
انگشتهاش رو لابهلای موهای مرد برد و به آرومی باهاشون بازی کرد.
- پشت اون جنگل ایل لوپوئه؟
سهون نفس عمیقی کشید و سرش رو دو طرفش تکون داد. به پهلو چرخید و صورتش رو به رون پای پسر تکیه داد.
- نه، یه روستاست به اسم کاچیاتوره، بعدش میرسیم به شهر ایل لوپو.
لوهان آهانی گفت و با کمی مکث دوباره لب زد:
- نمیدونستم اسم اون روستا کاچیاتوره... ما از بچگی برای رفتن به ایل لوپو منع شدیم اما خیلیها هستن که اهل اونجان و میتونن به لومانو بیان.
- درسته.
- ای کاش منم میتونستم اون شهر رو ببینم. خیلیها از زیبایی تپهها و آبشارهای زلالش میگن.
سهون دستشو رو پای پسرک کشید و با تامل گفت:
- شاید یه روز با همدیگه رفتیم اونجا رو ببینیم.
- من از اون شهر میترسم.
سهون فشار انگشتهاش رو روی زانوی لوهان بیشتر کرد.
- یه روزی که از هیچی نترسی و بتونی باهام بیای.
- مگه میشه از چیزی نترسید؟
گرگ سرخ سرشو بالا گرفت و به پسر نگاه کرد.
- تا زمانی که تو هستی من همیشه میترسم.
سرآشپز چند باری پلک زد و متعجب پرسید:
- از من میترسی؟
- نه، از روزی که تو نباشی.
جواب صادقانه گرگ سرخ باعث شد سرآشپز ناخواسته لبخند عمیقی بزنه و موهای مرد رو بین انگشتهاش بپیچونه.
- تو از چی میترسی؟
لوهان بدون مکث زمزمه کرد:
- اینکه تو نباشی.
مرد به آرومی بلند شد و نشست.
- دیگه وقتشه برگردیم. همه جا تاریک شده.
YOU ARE READING
"Metanoia" [Complete]
Werewolf•¬کاپل: کایسو | چانبک •¬ژانر: گرگینه ای | ماوراطبیعی | انگست | اسمات •¬خلاصه: همه چیز جمع شده بود توی یه رستوران قدیمی که مشتریای ثابت خودش رو داشت و بیشتر اوقات خلوت بود. یه رستوران که به وسیله افراد عجیبی گردونده میشد که فقط به ظاهر میتونستن کن...