- نذار فرار کنه.
با سرعت پشت سر آلفایی که فرار کرده بود دویید و سعی کرد تو شکاری که شکارچی از آلفا شکست خورده بود سهیم بشه و کمکش کنه. بین درخت های بلند و تنومند چنار با حداکثر توانش دویید.
متوجه بود آلفایی که فرار کرده یه پسر جوون و بی تجربه است اما لحظه ای فکر نکرد که اون جوون بی گناهترین فردیه که قراره به دست های خون آلود شکارچی برسونه.
تمام سرعتش رو به کار گرفت و لبخند عریضی به تله انداختن پسر زد.
تو تله ای که خودشون گذاشته بودن گیر افتاد و هیچ چیزی رضایتمندتر از این نبود که تو نقشهاشون موفق باشن.
به ناله های گرگ جوانی که پاش در تله آهنی گیر کرده بود گوش کرد و همراه با شکارچی نزدیک رفت. با پوزخند به چشمهای نیلی آلفا خیره شد و طولی نکشید که رنگ چشمهاش رو نگاه پسر افتاد.
- تو یه بتایی؟ داری با یه شکارچی همکاری میکنی؟
کای تمسخرآمیز خندید و کنار پسر زانو زد.
- آه بالاخره گیر افتادی... خیلی سخت و محکمی، مثل آلفاهای ایل لوپو قوی و سریعی!پسر بزاقش رو ناشیانه بلعید و وحشت زده نگاهش رو سمت شکارچیای که نزدیکشون شده بود چرخوند. تپش قلبش شدت گرفت و بوی ترسش به شامه کای رسید.
پسرک با صدای ته کشیده ای زمزمه کرد:
- میخواین... چیکار کنین؟کای به شکارچی خیره شد و بازدمش رو رها کرد.
- کمکت کردم، پس بقیهاش با خودته.
نگاهش رو از گرگی که عاجزانه نگاهش میکرد گرفت و پشتش رو به هر جفتشون کرد و به راه افتاد.
- کمکم... کـ...هنوز دو قدم دور نشده بود که صدای دردمند آلفای جوان در گوشش پیچید...
جونگین شوک شده عربده بلندی کشید و از خواب پرید. نفس نفس زنان چشمهای آشفته اش رو اطرافش چرخوند و سینه اش رو با درد فشرد.دونه های ریز عرق روی پیشونیش نشستن و دمای بدنش هر لحظه شدت گرفت. همچنان اکسیژن بیشتری میبلعید و با یادآوری خوابش که از یه حقیقت تلخ بود پلکهاش رو محکم بست و صدای نامفهومی از ته گلوش رها کرد.
در رختکن باز شد و نگاه مملو از نفرت جونگین به کیونگسو افتاد. پسر کوتاه قامت با اخم کنجکاوی جلو رفت و سرش رو خم کرد.
- خوبی؟
جونگین بی جواب سرش رو پایین انداخت و پاهاش رو از تخت قدیمی آویزون کرد.کیونگسو متوجه کفش های جونگین شد. زبونش رو تو دهنش چرخوند و به ملحفههای کثیفش نگاه کرد. تو کسری از ثانیه گر گرفت و صداش با عصبانیت اوج گرفت.
- لعنتی رو تخت من با کفش خوابیدی؟
جونگین به هم ریخته تر از همیشه ایستاد و پسر رو از سد راهش کنار زد.- نمیدونستم تخت توئه
کیونگسو با چونه کج اخم کرد و قبل از اینکه حرفی بزنه مچ دست بتا رو محکم گرفت.
- نمیخوای تمیزش کنی؟
جونگین با تشر دستش رو عقب کشید. حوصله کل کل کردن رو نداشت پس با صدای بم و خشداری لب زد:
- اگه میخوای رو اون بخوابی، خودت تمیزش کن.
YOU ARE READING
"Metanoia" [Complete]
Werewolf•¬کاپل: کایسو | چانبک •¬ژانر: گرگینه ای | ماوراطبیعی | انگست | اسمات •¬خلاصه: همه چیز جمع شده بود توی یه رستوران قدیمی که مشتریای ثابت خودش رو داشت و بیشتر اوقات خلوت بود. یه رستوران که به وسیله افراد عجیبی گردونده میشد که فقط به ظاهر میتونستن کن...