┨Chapter 5├

328 103 111
                                    

سلام عزیزهای دلم


امیدوارم سالم و سلامت باشین.


خوشگلا شرط ووت رو نرسوندین اما آپش کردم تا عزیزانی که همیشه همراهم بودن بی نصیب نمونن.
اما پارت بعدی همچین خبری نیست چون نظرات و ووت هاتون شرط اپ هر پارته.


امیدوارم لذت ببرین.♡


#Respina

______________________


-حرفی نزده؟


لوهان همونطور که به سفارشات نگاه میکرد خلاصه جواب سهون رو داد:


+نه، به زور با خودم آوردمش رستوران و بجای دستیارم ایستاده اما همه کارها رو خودم میکنم‌.


صدای مرد از پشت تلفن گرفته و شرمنده بود.


-متاسفم لوهان.


+چیزی نیست...دیگه باید قطع کنم کلی کار دارم‌.


-هوم.

کوتاه خداحافظی کرد و تماس رو قطع کرد.


سرش رو سمت جونکین چرخوند که به غذاها خیره بود و هر از گاهی ناخنک میزد.


-جونگین‌


پسر بلند قامت سرش رو کج کرد و همونطور که دهنش میچرخید سمت سرآشپز برگشت.


-هوم؟


-میتونی سبزیجاتو ریز کنی؟

مرد اخم کوچیکی کرد و جلو رفت.


-گاهی وقت ها اینکارو میکنم.


لوهان بالاخره لبخند کمرنگی زد.


-خوبه...اینارو به قسمت های مساوی ریز کن.


-هوم


به قسمت دیگه آشپزخونه رفت و به باقی آشپز ها سر زد.


-حواست باشه کتف و بال زیادی رنگ نگیره.


-بله

نیم نگاهی به جونگین انداخت و وقتی پسر رو سرگرم کارش دید با خیال راحت تابه رو گرفت و کفش رو چرب کرد و روی شعله گذاشت.


-سرآشپز


لوهان سرش رو بالا برد و به کیونگسو چشم دوخت.


-چیه؟


-سفارش جدید داریم.


-بذارشون رو میز سفارشات الان میام.

کیونگ لبخند بی‌رنگی زد و متعجب به جونگین نگاه کرد که با نهایت آرامش سبزیجات رو ریز میکرد. چونه اش رو کج کرد و ناخواسته لب زد:


-هی تازه وارد یه کم سریعتر مشتری اون بیرون منتظر غذاشه.


جونگین زیر چشمی به پسر ریز جثه نگاه کرد و پوزخند کجی گوشه لبش نشوند و بی اعتنا به کارش ادامه داد.

کیونگسو با حرص گوش لبش رو بین دندون‌های نیشش گرفت.


-کری؟ یا زبون منو نمیفهمی؟


مرد چاقو رو کنار گذاشت و با دستمال خرده‌های سبزی رو از روی انگشت‌هاش برداشت.

"Metanoia" [Complete]Where stories live. Discover now