سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه.
از این پارت وارد بخش های مهم و اصلی فیک میشیم پس خواهشا با دقت بخونین و برای گرفتن جوابِ سوالهاتون صبوری کنین.
نظر یادتون نره هر چند اونقدر کم محبتی دیدم که دیگه امیدی برای نظرات ندارم. امیدوارم همین تعداد قشنگهایی که همیشه همراه منن لذت ببرن.Respina
______________________________________
با چشمهای حیرت زده اطرافش رو نگاه کرد و با لبخند سمت چانیول برگشت.
- اینجا فوقالعاده است.
مرد لبخند کوچیکی زد و دستشو پشت بکهیون برد و سمت ورودی کومه نسبتا بزرگش هل داد.
- بهتره بریم داخل بشینیم. غروب خورشید نزدیکه.
رهبر بدون مخالفت به همراه گرگ قد بلند وارد کومه شد و لحظهای درنگ نکرد و لبه تخت بزرگی که تو مرکز کومه قرار داشت نشست و به روبروش زل زد. تماشا کردن رنگ نارنجی خورشید در حین ناپدید شدن پشت تپههای سرسبز ایل لوپو باعث درخشیدن چشمهای خوش طرحش میشد.
چانیول در سکوت مرد رو تماشا کرد و با تابیدن اشعههای زرد و نارنجی به پلکهای بازش لبخند کوچیکی زد. هیچوقت فکرش رو نمیکرد آلفای قدرتمند ایل لوپو در برابر زیباییهای طبیعت تا این حد بی دفاع و متحیر بشه.
هر چند دیدن نیمرخ زیباش باعث نشوندن یه لبخند عمیق رو لبهاش و شکل گرفتن یه چال گونه خیره کننده رو صورتش میشد اما باز هم زیبایی پسر رو میپرستید.
انگشتش رو جلو برد و دونه مشکی پشت لب بکهیون رو به نرمی لمس کرد. باعث شد رهبر نگاهش رو از شگفتیای که چشمهاش رو محو کرده بود برداره و سمتش برگرده.
- اینجا فوقالعاده است.
- نه به اندازه زیبایی تو.
کمی روی تخت خودش رو جلو کشید و چونه آلفا رو با انگشتهاش سمت خودش گرفت. نیم نگاهی به چشمهای شفاف بکهیون انداخت و بدون تردید لبهاش رو بین لبهاش اسیر کرد و با ولع بوسه عمیقی رو شروع کرد.
رهبر دستهاش رو بالا برد و با انگشتهاش یقه مرد رو چنگ زد و جلوتر کشید.
خورشید به آرومی غروب کرد و هاله های تاریکی اطراف کومه رو در برگرفت چانیول با ملایمت لبهاشون رو جدا کرد و بعد از چند پلکی که زد از روی تخت بلند شد و برق کومه رو روشن کرد.
- قبلا یه چیزهایی برای شام آماده کردم. هر زمان گرسنهات شد بهم بگو.
بکهیون بی صدا سر تکون داد و با اشتیاق نگاهش رو اطراف دیوار شیشهای دورش چرخوند و به درختهای بلندی که رفته رفته تو تاریکی شب پنهان میشدن چشم دوخت.
چان بزاقش رو بلعید و ناگهان همانند تمام این چند روزی که افکار مشوشش با خشونت به آرامشش حمله میکردن درگیر فکرهای غبار گرفته گذشته شد.
BINABASA MO ANG
"Metanoia" [Complete]
Werewolf•¬کاپل: کایسو | چانبک •¬ژانر: گرگینه ای | ماوراطبیعی | انگست | اسمات •¬خلاصه: همه چیز جمع شده بود توی یه رستوران قدیمی که مشتریای ثابت خودش رو داشت و بیشتر اوقات خلوت بود. یه رستوران که به وسیله افراد عجیبی گردونده میشد که فقط به ظاهر میتونستن کن...