- سعی کنین صداها رو تشخیص بدین. از مسیری که صدا رو میشنوین پیش برین.
- بله فرمانده.
مینسوک نیم نگاهی به مشاور انداخت و به همراهش به وسط جنگل دویید. باید یه ردی از لی جه یونگ و افرادش پیدا میکردن. و البته که حس رقابتش با افراد گله چانیول به حدی زیاد بود که نمیخواست اونها قبل از خودش به جه یونگ برسن.
نباید از چند تا آلفا و بتای جوون و بیتجربه جا میموند. پس تمام قدرتش رو به کار گرفت که صداها رو به خوبی بشنوه و مرکزشون رو پیدا کنه. آنالیز کردن صداها اونقدرا آسون نبود، بلکه تمام مدت باید ردیابیشون میکردن و در نهایت با پکهای دیگه و یا دام و تلههاشون روبرو میشدن.
جه بوم به ناچار دهن باز کرد و کفری گفت:
- تا کجا میخوای پیش بری؟ صدایی نیست که بخوایم بگیم یه سوت یا یه سازه. همهاش مال حیووناست. بنظرم باید یه جا بایستیم و تمرکز کنیم.
- نمیدونم یه جوری باید پیداشون کنیم.
- اینطوری فقط خودمونو خسته میکنیم.
مینسوک دستی به صورتش کشید و تو تاریکی شب چشمهاش به زیبایی درخشیدن.
- اصلا هیچ راهی برای پیدا کردن صداشون هست؟ باید مدام این طرف و اون طرف بریم.
مشاور دست به کمر ایستاد و به چند نفری که با خودشون آوردن بودن نگاه کرد.
- یه کم استراحت میکنیم دوبار...
صدای تلفن فرمانده، حرفش رو قطع کرد و با کنجکاوی منتظر موند مینسوک جواب بده.
- بله قربان
بکهیون با جدیت پرسید:
- کدوم قسمتین؟
مینسوک اطرافش رو نگاه کرد و کلافه گفت:
- دو قدم دیگه برداریم از جنگل خارج میشیم و میرسیم به تپهها...
- خیلی خب برگردین.
مینسوک متعجب لب باز کرد:
- چرا؟
- تونستیم یه چیزهایی پیدا کنیم. سریع برگردین
- بله قربان
مینسوک چونهاش رو کج کرد و بدون حرف اضافهای راه افتاد.
- چی شده؟
- میگه برگردیم. انگار یه چیزهایی پیدا کردن.
جه بوم اخم کوچیکی کرد و با حرص پرسید:
- نکنه گله چانیول تونستن چیزی پیدا کنن؟
مینسوک ناگهان از قدم ایستاد و دستهاشو با عصبانیت مشت کرد. غضبناک غرید:
- اون بتاهای لعنتی چطور تونستن همچین کاری کنن؟
جه بوم آب دهنش رو قورت داد و دستی به شونه فرمانده کشید.
YOU ARE READING
"Metanoia" [Complete]
Werewolf•¬کاپل: کایسو | چانبک •¬ژانر: گرگینه ای | ماوراطبیعی | انگست | اسمات •¬خلاصه: همه چیز جمع شده بود توی یه رستوران قدیمی که مشتریای ثابت خودش رو داشت و بیشتر اوقات خلوت بود. یه رستوران که به وسیله افراد عجیبی گردونده میشد که فقط به ظاهر میتونستن کن...